گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

پایان یک مهربانی


با  هم  که   متولد  شدیم

اسم

تو را  بهاره

و  اسم  مرا  بهار

گذاشتند .


تو  در  قنداقی سرخ 

و  من  در  قنداقی  سبز .


تابستان  زندگی

هر  کسی  را  سر گرم  خود  کرد .

با  هم  اما  بی خبر .


تو  میوه  شدی 

و  من  شاخه .


پاییز  عاشقی

از  راه  رسید .

و  تو  با  مهر  آمدی.

که

یادم  بدهی

سیب  را  فقط  نمی  خورند .

بیشتر  از  آن 

بویش  می  کنند .


و  آلبالو  را  به  گوش  می  آویزند .

و  گلابی  و به  را

به  تماشای   چشم می گذارند .


انگور 

تحفه  ای  نبود  که با  بودن  تو

شراب  شود .

جدایی 

او  را  دیوانه  وار 

در  خُم  خویش  به  جوش  آورده  بود .


این  تو 

چه  داشتی؟

که  به  پایم  نریختی!


چه  خود  خواه  من

که  شاخه  هایت  را  شکستم

حریصانه

 برای  زمستان  تنگدستی.


عاشق  تو یی 

که  به  هزار  رنگ

آبان   را  آویختی 

به  چشم  بی  احساسم.

و بر باد  دادی 

هستی  خویش  را

تا 

عریانتر  ببینمت .

در  چراغ  آذین  باغ  و  باغ کوچه  ها.

 

در  بعد  از  اشک  های  باران  خورده  ات.

رنگین  کمانی  می  شدی

در  آسمان  شدنم .

و چه  بی  احساس   من

که  تازه  فهمیدم

که  آذر

دختر  پاییزی  آرزو  های  من 

تویی .


بر  گشتم  پیدایت  کنم .

رفته  بودی .

آن  سان

که

بخت  تو  را  برده  بود

در 

لباسی  برفین

به آغوش  خوابی  زمستانی .


محمد رسول الله (ص)



ای که نامت آمده در عالم تقدیر ها 


هم کتابت گفته آمد ، هم شده تقریرها



آمدی ای سرور و مولای ما یا مصطفی (ص) 


تا رها گردد ز دست و پای ما زنجیر ها



قله ی عشق است ، نام احمد محمود حق


خشیت آرد در بَر مهرش ، سر پامیرها 



تیر صبرش ، در مصاف جهل سفیان و سفیه


بر نشیند بر شکار سرکش نخجیر ها



لفظ اعجازش ، تحدی می کند با گفتمان


آیه آیه می نشاند بر دل حق ، تیرها 



بانگ توحیدش ، قرون را در نوردیده ولی 


گوش حق جو را ستیزد ، غرش آژیر ها



مهربانی شاخص پیغام الله و نبیست 


خون چکانی ، راه و رسم امت و تکبیرها



با غروبت ، رخت بر بسته است خورشید حرا 


ظلمت از ما و منی ها بود و از تفسیرها 



بر جوانان غیور خندق و خیبر درود


الامان ، از روزگارِ خودسریِ پیرها 



رود اسلام از دوسوی دره ی ایمان گذشت 


وای از حق آبه ها ، فریاد از تکثیرها 



یا محمد (ص) بعد تبیان و وداع ناخوشت 


جَست از بتخانه ی قوم عرب ، شمشیرها


@taleghaniam

کمی سوال و اینها



در من غزلی به اسم تو جا مانده 


در بیت نخست ، عشق رسوا مانده



یخ کرده نگاهم لب پاییز لبت  


بی بوسه فقط فرصتِ هاها مانده 



رفته است هیاهوی جوانی دیروز

 

امروز نشد قسمت و فردا مانده

 


من رفتم و تو رفتی و ایام خوشی

 

پیری و کمی سوال و اینها مانده 



قصد صدفی زدیم دریا و نشد 


آن گمشده در خنده ی دریا مانده 



از سیب فقط قصه ی آدم بودن 


آن هم نشد و هوای حوا مانده 



اینجا که کسی نیافتیم و طی شد 


آن خواستنی گمانم آنجا مانده 



در قربت این دیار ، یک مرد غریب 


همصحبت سنگ و چوب ، تنها مانده



باری به چنین دیار بی یار، فقط 


تندیس یخ آلوده ی سرما ، مانده



گفتیم بپرسیم سوالی از دوست 


بی پاسخ و بی جواب " آیا " مانده 



دنیا شده بود آرزو ، طی شد عمر 


افسوس که می رویم و دنیا مانده


واژه ی لبخند



ای مانده به دیوار دلم ، نقش تو تا چند 


نام اثر فاخر تو ، واژه ی لبخند 



تهرانِ حماسه شده در دختر چیذر 


ای جمعه ی خوش آب و هوا ، دره ی دربند


چین خورده ی تاریخی من ، رشته به رشته


البرز تقاضای من و نقش دماوند 



شوقم به هم آغوشی یلدای مکرر


سوزانده مرا چون عطش آتش و اسپند



تاتار ره آورد ، تموچین پر از درد 


مینای منار وسط شهر سمرقند 



شیراز غزل ، حافظ دردانه ی اسرار 


شهدخت جدا مانده ز دربار شه زند 



زرینه تر از رودم و سیمینه تر از کوه


افتاده دلم دامنت ، ای قله ی الوند 




ای شاخه ی شیرین مکرر به مکرر


بر تلخی جانم زده ای شاخه ی پیوند 



من فداتم


پا  گذاشتم  ،  روی  هر  چی

تا  بدونی  ،  پا به پاتم


منم  اون  غریبه ای که

مدتی  هست  آشناتم


میگی  رفتم  و  ندیدی

زیر  پات  نشسته  قلبم


هی  میگی  کی  برمیگردی؟

نمی فهمی  ،  من  باهاتم


غم  نشسته  روی  واژه

تا  میام  برات  بخونم


یاد  اون  روزا  میفتم

که  هنوز  محو  ،  نگاتم


میدونی  بی  تو  نمیشه

جای  دیگه  پا  بذارم


آخه  گفتم  به  تو  یکبار

عاشق  قد  و بالاتم


توی  پرسه  های  دیدن

همه  هستن  و  تو  نیستی


دیدنی  یعنی  تو  باشی

تا  بگم  مست  چشاتم


هرچی  در سمو  می خونم

همه  تکرار  یه  اسمه


یه  ورق  تویی  و  بعدش

این  منم  که  لابلاتم


واسه  حرف  آخر  امشب

میفرستم  یه  نوشته


بخون  و  بخواب  عزیزم

به  خدا  که  من  فداتم