ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در من غزلی به اسم تو جا مانده
در بیت نخست ، عشق رسوا مانده
یخ کرده نگاهم لب پاییز لبت
بی بوسه فقط فرصتِ هاها مانده
رفته است هیاهوی جوانی دیروز
امروز نشد قسمت و فردا مانده
من رفتم و تو رفتی و ایام خوشی
پیری و کمی سوال و اینها مانده
قصد صدفی زدیم دریا و نشد
آن گمشده در خنده ی دریا مانده
از سیب فقط قصه ی آدم بودن
آن هم نشد و هوای حوا مانده
اینجا که کسی نیافتیم و طی شد
آن خواستنی گمانم آنجا مانده
در قربت این دیار ، یک مرد غریب
همصحبت سنگ و چوب ، تنها مانده
باری به چنین دیار بی یار، فقط
تندیس یخ آلوده ی سرما ، مانده
گفتیم بپرسیم سوالی از دوست
بی پاسخ و بی جواب " آیا " مانده
دنیا شده بود آرزو ، طی شد عمر
افسوس که می رویم و دنیا مانده