گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

عشق



بودنت ، حال و هواییست که ساحل دارد 



رفتنت ، مثل خطا ، جای تامل دارد 




بی بهارت نظری نیست ، مگر حال بدی

 


که پس از هجرت گل ، حضرت بلبل دارد



بود و نبود



کسی حوالی این شهر بی قرار بود و نبود 


همو که ماهِ رُخَش بر مدار بود و نبود 


خیال خفته چه دانست در زمین هوس 


گسل به روی گسل مست انفجار بود و نبود 


می آمد از طرف خط ریل شهر غریب 


کسی که سوت زنان چون قطار بود و نبود 


به ، سر گذشتِ زمستان ، تمام باغ گریست 


درخت منتظرش بی بهار بود و نبود 


به نعل و آینه می بست ، چشم آرزو به دخیل 


اگر چه فرصت فالش سه بار بود و نبود 


ز شهر خسته نیامد خبر ، به قلعه شدیم 


نصیب پرسش ما هم ، حصار بود و نبود 


چه کشته بود به آوار سنگواره مگر؟ 


نصیب مرد درو ، تیغ و خار بود و نبود 


هزار دیده به دیدار هر غبار که رفت 


به اسب خاطره مردی سوار بود و نبود 


هزار مقصد و منزل رسید قاصد عمر 


نبود آنکه از او انتظار بود ، نبود! 


بد نیست




از خویش کمی رها شدن هم بد نیست 


از وادی خود ، جدا شدن هم بد نیست 


یکهفته پس از با همه بودن شاید 


در لحظه ی جمعه جا شدن هم بد نیست


بنشینی و چای و یک سکوت و دستی


با خلوتی آشنا شدن هم بد نیست



گاهی بنویسی ز  خودت ، بی کم و کاست


با نسخه ی خود شفا شدن هم بد نیست 


هر جا که حقیقتی به قربانی رفت 


فریاد زدن ، صدا شدن هم بد نیست


در غارت برگ آدمیزاده ز فقر 


هم صحبت بی نوا شدن هم بد نیست 


این ، آن ، و هزار و یک تقاضا ، خواهش


از خواستنی ، جدا شدن هم بد نیست


فریاد ز بردگی که شد عادت ما


گاهی هوس رها شدن هم بد نیست


صبح



هر که به دیدار تو شد صبح شد 


در حرمت یار تو شد ، صبح شد 



هر که تواش دانه و دامش شدی 


مرغ گرفتار تو شد ، صبح شد


آذر عزیز من...


گفتی که بگذرد 


و

نگفتی 

کِه بگذرد ؟


من از تو 

یا 

تو از من 


و 

این هرکدام را


هرگز مباد! 


گرچه 

جهان نیز بگذرد! 


شاید 

تو

بی من.  


مرا بی تو 

آه نه! 


آذر !

عزیز من 

غم پاییز بگذرد .


حالا 

منم  ، 

نشسته به بی برگی زمان 



برخیز 

آفتاب باش ، 

غم و سوز بگذرد 



آبانِ بی تو 

رفت و 

آمده ای 

ای شکیب سرد 



با تو 

تمام حسرت امروز 

بگذرد. 


عریانِ  

مه گرفته ،

به باران سلام کن .


تا 

روزگار تلخ بی تو 

و دیروز بگذرد 


آری 

گذشته مهر و 

به پیشست 

سوز دی


این 

بعد ها 

به عشق 

عشوه ی نوروز

بگذرد.