ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پیر هن لیلا
تو اگر سو خت دلت ، سر به هوا بالا کن
پیش شهرت که می آیم ، تو به چشمک وا کن
آن بهشتی که در آن ، موج به موج ، شهر به شهر
پر دروازه ی عشق است دری پیدا کن
من در آن مردمک آبی زیبا غرقم
تو به پاروی مژ ه ، دست مرا بالا کن
اندکی اشک سفارش کنم از شوق بخر
و در آن دلهره احساس مرا دریا کن
سندی نیست که پایش بدهم دل ، واگر
دادمت ، پیش نو یسش که رسید امضا کن
ببر این شک ، و بشوی از نگه تیرگیش
تن مجنون شده ام ، پیر هن لیلا کن
تو آن یادی که در من ، از فراموشی ، فراموشی
تو در آغوش من ، هم صحبت ایام خاموشی
خمی ، خمخانه ای ، انگور ناب شهر شیرازی
چه ای ، یا از که ای ، اینگونه در من در تب و جوشی
تو والا دخت مهسا گون ، زیبا روی ترسایی
که عقل از ما ربودی و نمانده ، اندکی هوشی
صنو بر ، یاس ، هدهد ، یا غزال پای در کوهی
تسلایی ، تمنایی ، بتی ، انگور میخوشی
هلا ، ای هرچه در باور نگنجد ، یا نمی شاید
خوشا بر من ، هم اینک ، لذت ناب هم آغوشی
اردی بهشت
به طالقانم و اردیبهشت هم ، یار است
بساط عیش و دوام طرب چه بسیار است .
شکوفه جامه دران ، نغمه سر کند بلبل
چو عاشقان نگهم گرم عیش و دیدار است
ز نردبان طبیعت چه کوته است مسیر
به دشت گل ، قدمت در حضور دادار است
حضور و وصل و تماشا ، بهشت هم اینجاست
اگر که چشم و دلت در محیط اسرار است
به چشم ، گردشت افتد ، به قله های رفیع
سپید موی و پری رو ، نشسته بسیار است
به ناله آب ، ز هر دره مثل اشک روان
بسان گریه ی شوقی ز دیده ی یار است
ز بلبلان و چکاوک ، رسد همی آواز
یکی زبید و دگر بر تن سپیدار است
سلام صبح و نسیم غروب بارانی
دوای درد دل و شکفه های بیمار است
خیال شعر ، وزان در بنفشه زار غزل
به باورت که همان هفت شهر عطار است