محو افق مشو ، نگهی بی کرانه باش
بر سائلی ، کریم ندیده ، شبانه باش
بویی می آید از طرف کوچه ی بهار
در باز کن ، منتظر یک بهانه باش
دیدی که آسمان هم وطنی گریه می کند
آغوش مرهمی بگشای و ، ترانه باش
آن خشک روزگار سرد ، سَر آمد ، بهار من
بر شاخسار سرو شهیدی ، جوانه باش
دریا ! ، چه آرزوی قشنگیست ، قطره را
دلتای من ، به ساحل دریا ، روانه باش
شاعر که می شوی به تناسب غزل بگوی
در سرزمین درد ، سُرود زمانه باش
گورانیم گورانیم gooraniam طالقان گوران گورانیم-gooraniam-طالقان-گوران م آهنگری م-آهنگری شعر و نوشته های ادبی شعر-و-نوشته-های-ادبی طالقان شعر طالقان شعر-طالقان
ما همه غرقیم در دریای خود
کافر عقل و مرید پای خود
می رویم و می رویم و می رویم
کان چنان بیهوده کاندر جای خود
مثل هر روز اسیرم ، نه فقط جمعه که من .
قفسم نام ندارد ، گنهم حیرانیست .
روز ها بی گنهند ، بردگیم تاریخیست .
شنبه تا شنبه ، دلم در هوسش زندانیست