ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
با هم که متولد شدیم
اسم
تو را بهاره
و اسم مرا بهار
گذاشتند .
تو در قنداقی سرخ
و من در قنداقی سبز .
تابستان زندگی
هر کسی را سر گرم خود کرد .
با هم اما بی خبر .
تو میوه شدی
و من شاخه .
پاییز عاشقی
از راه رسید .
و تو با مهر آمدی.
که
یادم بدهی
سیب را فقط نمی خورند .
بیشتر از آن
بویش می کنند .
و آلبالو را به گوش می آویزند .
و گلابی و به را
به تماشای چشم می گذارند .
انگور
تحفه ای نبود که با بودن تو
شراب شود .
جدایی
او را دیوانه وار
در خُم خویش به جوش آورده بود .
این تو
چه داشتی؟
که به پایم نریختی!
چه خود خواه من
که شاخه هایت را شکستم
حریصانه
برای زمستان تنگدستی.
عاشق تو یی
که به هزار رنگ
آبان را آویختی
به چشم بی احساسم.
و بر باد دادی
هستی خویش را
تا
عریانتر ببینمت .
در چراغ آذین باغ و باغ کوچه ها.
در بعد از اشک های باران خورده ات.
رنگین کمانی می شدی
در آسمان شدنم .
و چه بی احساس من
که تازه فهمیدم
که آذر
دختر پاییزی آرزو های من
تویی .
بر گشتم پیدایت کنم .
رفته بودی .
آن سان
که
بخت تو را برده بود
در
لباسی برفین
به آغوش خوابی زمستانی .