گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

ما ایرانی ها

چگونه است که بعضی

از ما ایرانی ها

تا می میریم.

عزیز می شویم و

تمیز.

انگور نا شده ، مو یز و

به طهارت آویز.

و بی تعلق به میزو

دلباخته ی پاییز

و نیز

مشکل گشای چو قلاویزو

معطر به عطر ی دل آویز

اما

تازنده ایم

عاشق میز و

مرد حیز و

اهل بپاش و بریز و

دزد نیز.

و به این و آن آویزو

برای قدرت و ثروت گلاویز.

لازم شد اهل دل و سوز .

به نماز اندر شبانه روز

که اگر شد زمین را به آسمان بدوز

هر روز .

که بخوریم تا پوزو

بدریم چون یوز

از آن جهت که :

<<عمر برف است و آفتاب تموز

این برفت است و آن بمانده هنوز >>

قصه ی تازه ای نمی گویم

عاشقیم

عاشق طلا و کنوز.

سر مقالست

در کتاب و نیوز

مدعی هم اگر کند تعریف

یادم افتاد .

قوز بالا قوز

جان ادب



              جان ادب


آفتی افتاده بر جان ادب .

گشته ارزان لقمه ی نان ادب .


می فروشندش ، نخوانده ، فله ای .

گوهر  و  دُر  و  برلیان   ادب .


رو نوشتش را کپی کردند و شیر .

پیست گردد ، سفره و خوان ادب .


ترسم آن روزی که از باد مجاز .

پاره گردد دین و ایمان ادب .


نیشخند و ریشخند و هجو و هزل .

چیره گشته بر گلستان ادب .


هرکه را با هرکه ، هر چی را به چی .

نیست معیاری به سامان ادب .


می فرستیم و نمی دانیم چیست .

خیر و شرش سوخت ، دامان ادب .


حق کاتب را به ناحق می دهیم .

ظلم فاحش شد به دیوان ادب .


آب مروارید این نامحرمان .

کور می سازد ،دو چشمان ادب.


کاش می شد با مداد و پاک کن .

شانه زد ، زلف پریشان ادب .


گر که خواهی بال و پر گیرد وطن .

چاره نَبوَد ، جز به دستان ادب .


مور جانت ، لشگر باد صباست .

گر تو بلقیس و سلیمان ادب .


کافری کافیست یا اهل الکرام .

مسلمی بایست و ایمان و ادب .

دو تایی ها


از کو چه های کوفه یتیمی چراغ را گم کرد.

از داغ لاله بود که درد فراغ را گم کرد .


وقتی غروب در شفق آلوده شد به خون .

خشکیده بود درختان و باغ را گم کرد .


***


از فراغت امشب ای آرام جانم گوش کن .

یا چراغم باش یا شمع مرا خاموش کن .


***


باز هم پیراهن یوسف دریدی باوفا.

باز از دکان دنیا نان  جویدی  با وفا .


عاریت دادیم دندانی که روزی وا نهی .

کهنه بودند آنکه جای نو خریدی با وفا.


***


مرا با بوسه دعوت کن ، ببین جانم به لب آمد .

از این آتش رهایم کن ، نمی بینی که تب آمد .


غروبم کرده چشمانت ، در این صبح خیال انگیز .

هنوز م محو خورشیدم ، نفهمیدم که شب آمد .


***


بینداز این تبر ، از جان من خون در نمی آید .

عقیمش کرده ام ، فرزندی از مادر نمی زاید .


از این افسانه تا افسانه دیگر نمی دانم .

ولی عمر سیا هی بیش و کم ، آخر نمی پاید .


***


خوش به حال من که پشت پنجره ،

باز می بینم درخت و باغ را .

آسمان چون پشم حلاجی شده .

نمنم باران و رقص زاغ را .


خوش به حال من هنوزم عاشقم .

تا بهار تو دوباره گل کند .

خوش به حال من که داده زندگی .

لحظه تکرار حسی داغ را .

لاله وشان


لاله و شان


نامرد ها چنا ر مرا سر بریده اند .

مفهوم انتظار مرا سر بریده اند .


 ما از تبار لاله و شان و سیاو وشیم .

ایل و تبار و جار مرا سر بریده اند .


پای قلم شکست و زبانم اسیر شد .

آن مرد ها  ،  زبان مرا سر بریده اند .


اینجا تمام فصل ، زمستان آرزو ست .

شاید  ، بهار   مرا    ، سر بریده اند .


روزی که نخل ها همه فریاد می زدند 

از بغض ،  نخل  مرا   ، سر بریده اند .


چندیست روح عا طفه ها زخم خورده است .

یعنی   که   جان   مرا    را  ،  سر بریده اند .


هر جا که شعر من ، نفسش تند می زند .

آنجا    ،   کلام    مرا   ،    سر    بریده اند

گپ خودمانی (38)


            

                         مردی با یک کو چه خاطره

احسان الله خان را می گویم .

زن عمو فاطمه خانم می گفت پدر  شو هر من عمو ذبیح

مرد ساکت و آرام و دو ست داشتنی بود که به مورچه

هم آزارش نمی رسید .

احسان الله یا همون عمو احسان خودمان که ما او را از 

طرف پدری دایی و از طرف مادری عمو خطابش میکردیم

پسر همان ذبیح اللهی بود که وصفش رفت .

مردی آرام و مهربان و دو ست داشتنی ، خوش خنده و

اهل خیر و دستگیری .

خانه ی شادی داشت که رادیو گرامش آن روزها که تازه

در آمده بود و همه نداشتند . برای اهل کو چه می خواند .

چهل و اندی سال پیش را می گویم .

حرف هایم برای آقا مجید و هم نسلی هایش خیلی قابل

درک و هضم نیست.

آهنگر محله ای که امروز می بینید . آن روزها از دم مسجد

کمی پیچ و تاب می خورد و در کنار جوی پر آب آن روز هایش

درختانی تنو مند در فواصل مختلف و جود داشت .

از جمله درختانی کنار مسجد و روبروی خانه ی استاد جمال و

درخت توت زیبایی که در کنار در عمو احسان و در خت

بید تنو مندی در کنا ر خانه ی ما و بالا تر ساختمان عمو جعفر

که باغ بود و همین طور در ختانی در مقر ساختمان مرحوم

آشیخ و ...

آن مرد عمو احسان ما که مرد شیک و کت و شلواری از تهران

آن تابستان آمده بود . با خودش حدود ده چراغ فانوس آورده

بود . روزگاری که برق نبود و کو چه ها در شب تاریک بود .او

فکر کرده بود که در آهنگر محله و به فاصله هایی چراغ فانوس

آویزان کند تا مردمی که رفت آمد می کنند در روشنایی و براحتی

طی مسیر کنند و ...

چقدر تازه گی داشت و چقدر زیبا که شاید آن لذت را قابل تکرار

نشاید .مردی با هزینه خودش و تامین نفت و سایر چیز ها میخواهد

چراغی برای مردم بیفروزد .

... کمکم که بازنشسته شده بود بیشتر می آمد و طولانی تر می ماند .

اما همه بخصوص بچه ها می خواستند که زودتر برود .  تا بار دیگر

که بر می گردد برایشان آدامس بیاورد . او دیگر به

عمو آدامسی معروف شده بود . هر وقت که از تهران می آمد برای

بزرگتر ها یک جعبه شیر ینی و برای بچه ها شکلات و آدامس می آورد .

حتی بزرگتر ها هم از آدامس سهمی داشتند .

حاج یدالله و دکتر امیر و آقا سعید و دختران و زن عمو فاطمه هم

خلف خوبی هستند از مهربانی.

روحش شاد و بقای عمر باقی ماندگان از این خانواده  باد و عزت

و سربلندی آقا مجید هنر مندمان به بلندای آفتاب .