گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

خشت من و تو



        خشت من و تو


من و تو خشت یک دیوار بودیم .

به خواب اندر درون غار بودیم .


کنار هم دو تاییمان یکی شد .

یکی بر دیگریمان متکی شد .


خمیر ما ز آب دیده کردند .

ز خشتی آدمی را چیده کردند .


یکی شد جنس مردی آدمیزاد .

از آن دیگر یکی حوا از او زاد .


عروسک های ما را ناز کردند .

دمیدند و حیات آغاز کردند .


همه دیدند و از ما می خریدند .

زشادی پیر هن ها می دریدند .


یکی را دیدن ما خوش نیامد .

برای   دیدن  ما هم نیامد .


همو افتاد بر جان من و تو .

جدا با من ، جدا با دامن تو .


جدایی کار خود را کرد آغاز .

که نیزار جدایی گردد آواز.


دوباره خشت ما را پشته کردند .

ز خون آدمی آغشته کردند .


مرا آدم تو را حوا سر شتند .

ز گندم سرزمینی تازه کشتند .


ز ما هریک منی را آفریدند .

من و ما را به همدیگر تنیدند .


زمین گهواره ی من های ما شد .

هزاران من ز من هامان جدا شد .


من هابیل را قابیل می کشت .

به سنگ و چوب و داس و بیل می کشت .


زمین من  ،زمان من ، زن من .

خدای من ، بت من ، دشمن من .


جهان پر شد زمن ، من شد منیت .

من هر کس خدا شد وقت نیت .


دو تا همسایه از هم دور گشتند .

کمی فیل و کمی  هم مور گشتند .


سپید و زرد و سرخ و لاجوردی .

بلند بالا ، میانه ، روی زردی.


یکی آمد که گوید یادتان هست .

یکی آمد که گیرد ز آدمی دست .


از این انبوه کمتر یادش آمد .

همان هم وقت رفتن خوابش آمد .


یکی رفت و همه در خواب رفتند .

چو بر فین قله ای در آب رفتند .


زمانی نور از مردم جداشد .

که شب بر کو چه مردم رها شد .


یکی این کوچه ،آن دیگر ز دیگر .

همه فانو سشان روشن شد از سر


یکی چون کو چه شان را روشنادید .

جهان را در میان کو چه شان دید .


چراغ هر کسی تاهرکجا رفت .

همانجا آخر دنیای او گشت .


خدا چون آفریده این جهان را .

چراغش را نهاده در دل ما .


کسی چون بر فروزد نور دل را.

رها سازد چراغ خشت و گل را .


چراغ دل نه یک ، بل چلچراغست .

چراغ عارفان هم ، زین چراغست .


چراغ دل بیفروزد ، سرت را .

کزین دو پشته سازد باورت را .


چراغ عقل و دل با هم بیفروز.

جهان در پیش چشمت می شود روز.

مبادا

                     مبادا

ز  روزی از پس امروز و دیروز .

تمنای   خوش    فردا   ،  دریغا .


امان از دی که آمد بر گلستان .

ز بهمن  ،  رو یش گل ها دریغا .


عمو نوروز اگر از فصل سر ماست .

بهار  و   شادی   دل ها  ، دریغا .


از این پر چین  من کی گل بر آید .

کز  و گردد جهان زیبا  ، دریغا .

خوابم نگرفت

خواب دیدم که حرا بودم و خوابم نگرفت .

کوزه ام تا لب دریا شد و آبم نگرفت .

تا که بیدار شدم ، خواب به یادم افتاد .

هر چه اندیشه شدم از تب و تابم نگرفت .

ریختم هر چه ورق در ورقم پر می شد .

آنقدر بود که در متن کتا بم نگرفت .

یادم افتا د که از حا شیه ها بنو یسم .

آب را چو نکه نو شتم ، سرابم نگر فت .

گفتم از عقل بپر سم که به جمع تو رسم .

ضرب کردم همه را باز حسابم نگرفت .

گفتم از خویش ببخشم که بر افتد ز میان .

همه را دادم و اما ز حجا بم نگرفت .

شب سر آمد ، سحرم ، خواب دگر افتادم .

دیدم آن خواب پر یشان و عذابم نگرفت .

خانه ی  پیر شدم ، سائل خواب سحری .

شد فرو در خود و از خویش جوابم نگرفت .

رفتم آن کوزه شکستم ، که ز انگور تو نیست .

هر چه انگور شدم باز شرابم نگرفت .

یادم افتاد که در کوزه ی دل جای خداست .

دید در بند دل خانه خرابم ، نگر فت .

گپ خودمانی (39)


              آلبوم یادگاری

دارم

دو عکس یادگاری از آن

روزگار دور .

یک آلبوم کهنه

که روزی جوان بود.

ما روزگارمان

دو روز بیش نیست.

آن روز ها

و این روز ها.

این حرف ها

از آن روز هاست .

با آلبومی

که در آن دو عکس

دو عکس سیاه و سفید

حرف می زنند.

با من .

من با قبای خودم حرف می زنم .

با لهجه ای غلیظ

با صورتی که سو خته از آفتاب شب .

با یک شکم

گرسنگی بی صدا شده .

نان می خورم.

نان فتیر.

آن روز ها

بیسکویت مادر

شیر خشک

نبود.

تا مادرم

قرقره و سوزن هایش را در قوطی آن بگذارد .

من با پیرهن گل گلی خواهرم

عکس ندارم.

آلبوم خاطره  هایم پر است از عکس هایی

که هرگز نشد بگیرم.

روزی که  به دنیا  آمدم

 دوربین نبود.

بود.

ا ما نبود .

جشن تولدم برای همین

بی عکس

مانده است .

اما

مادرم که به عروسی پدرم آمده بود

یادش هست.

شبی را که مرا

برای پدرم خرید

آن روز ها عروسک هم نبود.

مرا عروسک بابا صدا می کرد.

آن که

جای مادر بزرگ بود.

من

با همین دو عکس

یک آلبوم خاطره دارم .

فرقی نمی کند

که آستین کتش پاره باشد .

یا موی سرش

کچل.

عکسی که

هنوز

در پس زمینه ذهنم

و دوربینم

ثابت مانده است .

پای ثابت نگاه هر روزه ی من .

گذشته ی من است.

که دوست ندارم کتش را روتوش کنم .

من با همین دو عکس

هم پدر دارم

هم مادر.

و هم خواهر و برادر.

من روی کرسی

با برادرم

درپنج سالگی 

مسلمان شدم.

من این عکس را که با برادرم

دامن پو شیده ام.

دوست دارم .

زندگی و قتی کلاهش را بر سرم گذاشت .

روی الاغ جفتک چار پا

بازی می کردم .

تابستان

هر غروب پنجشنبه

الاغم

با ماشین ها مسابقه می داد .

من دماغم

سو خته بود.

این عکس را با الاغم گرفته ام .

من مثل عکسهایی

که نگرفته ام

همیشه می خندم .

چون

امروز که یک شلوار لی خریده بودم

و یک پیر هن دو جیب.

آبی ترین

غروب تفریحم را

روی پل

نقاشی کردم .

نگاتیو خاطرات ذهنم

نمی توانست شادی نو جوانیم را

واقعی تصویر کند .

یک روز مانده بود به انقلاب .

کسی که بعدا شهیدش می گفتند.

ظهر کنار رود خانه

وقتی که آب تنی می کرد .

نماز هم می خواند.

من

ندیده بودم.

تا آنموقع.

این عکس را تکی در آلبوم سفیدم

چسبانده ام .

باور نمی کنید

که من یک جا ایستاده ام

با

بچه تهرانی ها.

دلم می خواهد فارسی صحبت کنم.

صفحه ی هجده سالگی

از شناسنامه ام

این عکس را با مو های بلندچسبانده ام.

دلتنگ نیستم !

که برایم دو عکس از آن روز ها

با قیست .

من خودم پر عکس ظاهر نشده ام .

پر عکس های پر سنلی .

تو کافیست

کمی آلبوم ذهن مرا

تما شا کنی .

من با کوه

با رود

با بهار

با شقایق

باران

دو ستانم

و احساساتم عکس های فراوانی دارم.

با آنها یی که

به جای  پدر بزرگ

و مادربزرگم

بودند .

آلبوم من

پر از عکس های سیاه

و سفید

و رنگ شده .

است .

من با مرغ و خروس های کودکیم هم

عکس دارم.

یک آلبوم.

با دو عکس ظاهر شده و

هزاران عکسی که

امروز

ظاهرش خواهم کرد .

امروز

می خواهم

با دوربین نگاه تو

از خودم یک عکس یادگاری بگیرم .

تو

حاضری لبخندت را

به من

قرض دهی !

من

آلبومم را مشترک خواهم شد .

با تو

با او

با همه .

زند گی به اندازه ی آلبو م های شخصی

شخصی است .

من با اجازه آلبوم تو را

تما شا می کنم

تو

با اجازه آلبوم مرا .

تنها عکس های مشترک

روی تاقچه ی همدردی

می ماند .

آلبوم  خصوصی زندگی

همه.

روزی بسته خواهد شد !

تبار


                  تبار

نیستم از تبار  تو ، ای چو من و کنار من .

من زتبار دیگرم  ،  تو ز تبار دیگری


من همه در فنا شد ن ، تو همه در بقای خود.

من ز دیار دیگرم  ، تو ز دیار دیگری. 


من به گلیم کهنه ای ، تو به گلیم دیگران .

من به حصار دیگرم ،  تو زحصار دیگر ی .


من همه مرز و قاعده ، تو همه سود و فایده .

من ز قطاردیگرم   ،   تو ز قطار دیگری .


من همه مشتری دل ، تو همه در زمین و گل .

من زمدار دیگرم ، تو ز مدار دیگری .


من همه کوزه ی گلی ، تو ز طلا و سیم و زر.

من ز عیار دیگرم  ،  تو ز عیار دیگری .


من به سرم هوای او ، تو به سرت هوای ، من .

من به قمار دیگرم ، تو به قمار دیگری .