گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

محمد رسول الله (ص)



ای که نامت آمده در عالم تقدیر ها 


هم کتابت گفته آمد ، هم شده تقریرها



آمدی ای سرور و مولای ما یا مصطفی (ص) 


تا رها گردد ز دست و پای ما زنجیر ها



قله ی عشق است ، نام احمد محمود حق


خشیت آرد در بَر مهرش ، سر پامیرها 



تیر صبرش ، در مصاف جهل سفیان و سفیه


بر نشیند بر شکار سرکش نخجیر ها



لفظ اعجازش ، تحدی می کند با گفتمان


آیه آیه می نشاند بر دل حق ، تیرها 



بانگ توحیدش ، قرون را در نوردیده ولی 


گوش حق جو را ستیزد ، غرش آژیر ها



مهربانی شاخص پیغام الله و نبیست 


خون چکانی ، راه و رسم امت و تکبیرها



با غروبت ، رخت بر بسته است خورشید حرا 


ظلمت از ما و منی ها بود و از تفسیرها 



بر جوانان غیور خندق و خیبر درود


الامان ، از روزگارِ خودسریِ پیرها 



رود اسلام از دوسوی دره ی ایمان گذشت 


وای از حق آبه ها ، فریاد از تکثیرها 



یا محمد (ص) بعد تبیان و وداع ناخوشت 


جَست از بتخانه ی قوم عرب ، شمشیرها


@taleghaniam

کمی سوال و اینها



در من غزلی به اسم تو جا مانده 


در بیت نخست ، عشق رسوا مانده



یخ کرده نگاهم لب پاییز لبت  


بی بوسه فقط فرصتِ هاها مانده 



رفته است هیاهوی جوانی دیروز

 

امروز نشد قسمت و فردا مانده

 


من رفتم و تو رفتی و ایام خوشی

 

پیری و کمی سوال و اینها مانده 



قصد صدفی زدیم دریا و نشد 


آن گمشده در خنده ی دریا مانده 



از سیب فقط قصه ی آدم بودن 


آن هم نشد و هوای حوا مانده 



اینجا که کسی نیافتیم و طی شد 


آن خواستنی گمانم آنجا مانده 



در قربت این دیار ، یک مرد غریب 


همصحبت سنگ و چوب ، تنها مانده



باری به چنین دیار بی یار، فقط 


تندیس یخ آلوده ی سرما ، مانده



گفتیم بپرسیم سوالی از دوست 


بی پاسخ و بی جواب " آیا " مانده 



دنیا شده بود آرزو ، طی شد عمر 


افسوس که می رویم و دنیا مانده


واژه ی لبخند



ای مانده به دیوار دلم ، نقش تو تا چند 


نام اثر فاخر تو ، واژه ی لبخند 



تهرانِ حماسه شده در دختر چیذر 


ای جمعه ی خوش آب و هوا ، دره ی دربند


چین خورده ی تاریخی من ، رشته به رشته


البرز تقاضای من و نقش دماوند 



شوقم به هم آغوشی یلدای مکرر


سوزانده مرا چون عطش آتش و اسپند



تاتار ره آورد ، تموچین پر از درد 


مینای منار وسط شهر سمرقند 



شیراز غزل ، حافظ دردانه ی اسرار 


شهدخت جدا مانده ز دربار شه زند 



زرینه تر از رودم و سیمینه تر از کوه


افتاده دلم دامنت ، ای قله ی الوند 




ای شاخه ی شیرین مکرر به مکرر


بر تلخی جانم زده ای شاخه ی پیوند 



من فداتم


پا  گذاشتم  ،  روی  هر  چی

تا  بدونی  ،  پا به پاتم


منم  اون  غریبه ای که

مدتی  هست  آشناتم


میگی  رفتم  و  ندیدی

زیر  پات  نشسته  قلبم


هی  میگی  کی  برمیگردی؟

نمی فهمی  ،  من  باهاتم


غم  نشسته  روی  واژه

تا  میام  برات  بخونم


یاد  اون  روزا  میفتم

که  هنوز  محو  ،  نگاتم


میدونی  بی  تو  نمیشه

جای  دیگه  پا  بذارم


آخه  گفتم  به  تو  یکبار

عاشق  قد  و بالاتم


توی  پرسه  های  دیدن

همه  هستن  و  تو  نیستی


دیدنی  یعنی  تو  باشی

تا  بگم  مست  چشاتم


هرچی  در سمو  می خونم

همه  تکرار  یه  اسمه


یه  ورق  تویی  و  بعدش

این  منم  که  لابلاتم


واسه  حرف  آخر  امشب

میفرستم  یه  نوشته


بخون  و  بخواب  عزیزم

به  خدا  که  من  فداتم

عشق



بودنت ، حال و هواییست که ساحل دارد 



رفتنت ، مثل خطا ، جای تامل دارد 




بی بهارت نظری نیست ، مگر حال بدی

 


که پس از هجرت گل ، حضرت بلبل دارد