گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

بام البرز


یه آهو میشم ، رو به صحرای البرز

زمین ، آسمان ، دشت و دریای البرز


کرج رو می گردم ، می رم تا باغستون

جهانشهر و گلشهر و باغای البرز


پرستو میشم ، تا حصارک می گردم

میرم  تا  به هشتگرد  زر سای  البرز


یه دُرنا میشم ، پا میذارم ، رو ابرا

میرم طالقون ، بام زیبای البرز


پل دختر و تپه ی ازبکی ها

تا خورشید فهمیده سیمای البرز


شقایق میشم تو دیار شهیدان

می ریزم گلامو ، به پاهای البرز


یه مجنون میشم،دست عشقو می گیرم

میذارم تو دستای ، لیلای البرز


تا جمعه میشه یاد بابا می افتم

چه عطری داره یاد بابای البرز


وطن مثل مادر میمونه برامون

منو جا گذاشته تو دستای البرز

چله شوو


دراز  شوو  که  میگن  پیلا ی و  آقاجانه

همون  که  ورف  دمینه حیاط  و  ایوانه


قدیمیان  میگوون  ،  چُله  شوو   دراز  شووه

نشان  آخر  قوس  ،  اول  زُمسانه


به  نقل  ریش  سفیدان  ،  به  کرسی  و  منقل

عزیز  کرده  کسان  ،  خانُمانی  مهمانه


کلانتر  ننه  ،  با  مجمعش  میانداره

که  پُر  کنه  ،  کوول  و  جوز  ،  مرسی  کاسّّانه


آقام  همش  میگووه  ،  هیس  ،  سرنکت  ،  بُپا

که  جیف  شان  نکنن ،  جوز  مغز  و  سیفانه


آداشُمی  شووه  ،  ایم شو  ،  اگه  بیان  اونان

همش  کنار  پیان  ،  میپایه  ،  چپاکانه


یکی  بیایه  بگیره  ،  منی  گته  ننه  رَ

که  هیر  و  بیری  میان  ،  دُب  کردیه  خراسانه


بگو  بخنده  ،  جوانانی  گپ  گپانی  میان 

گتانه  حالی  می  بو  ،  عاشقانه  حرفانه


سر  آخرش  دیه  ،  فال  و  هم  دعا  خوانی

یکی  یکی  میگیرُن  ،  از  گَت  و  کچیکانه


خدا  کنه  همه  مان  سال  دیگه  دی  باشیم

که  باز  زنده  کنیم   ،  این  خجیر  رسمانه


یلدا تویی



خواب  لیلا  دیده  ام  ،  لیلا  تویی؟

گر  تو  لیلا  نیستی  ،  یلدا  تویی؟


من  فقط  آینه  ام  در  پیش  تو

هر  چه  هستی  ،  نزد  من  پیدا  ،  تویی

راز شب تاب



زندگی را می شود ، توی اتاقی خواب کرد.

غصه را چون ماهی ، سرگشته ای قلاب کرد.


در شب دیجور تنهایی ، درون یک قفس

می شود دل را تسلا  ، بر رخ مهتاب کرد.


می شود حتی میان کوچه های گریه رفت

از میان اشک ها لبخند گرمی قاب کرد.


رود باشی می شود از دره های غم گذشت

از مسیر روزنی هجرت ز هر مرداب کرد.


در سکوتی ، گاه پیغامی رساتر می رسد

بی ثواب آید به مسجد ، آنکه بس اطناب کرد.


مثل سیبی از قضای  روزگاران سرخوشیم

شکر از آن یاری  که ما را این چنین ، سرخاب کرد.


از خلوص هر کسی پیداست ، در بازار جان

هر چه با ارزش ترش بنمود ، پس نایاب کرد


ز آدمی غربال باید ، زین غبار و سنگ ها

کوزه ای سالم بباید تا درونش آب کرد


از بت و هر بوته ی بی ریشه ای باید گذشت

بی تعلق ، رو به سوی خانه ی ارباب کرد


گر بیفتد پای تسلیم و تماشای جمال

قبله را شاید به سمت خانه ی سنجاب کرد


گاه باید از تمام قیل و قال خود گذشت

چشم جویا را به رمز و راز یک شب تاب کرد