گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

بشاگردم


برایت  انقلابی  کرده  ام  ،  شهرِ بشاگردم

برای  باوری می آیم  و  دور  تو  می گردم


کپرهای غمت را  ، کاخی  از  امید  می سازم

ز  راه  انقلاب  عشق  ،  هر گز ، برنمی گردم

مهره ی شطرنج


شبیه  مهره ی  شطرنج

اسب  و  فیل  و  سربازم


وزیر  و  شاه  غارت  می  کند

فتح  الفتوحم  را

ریشه ها


ریشه ها  هست  ،  اگر  شاخه  بخشکد  ز  جفا

شکر  ،  ماندست  هنوزم  ،  هنر  مهر  و   وفا


شاخه  ی  زخمی شهرم  ز  زمستان  خونست

شاید  از  دست  جماعت  برسد  ،  بوی  وفا

عکس


عکسی  که  برایم  همه  چیز  است  ،  هنوز

افسوس که  مدتیست  بر عکس  شدم


مثل  همه از  خود  خودم  بی خبرم

از  بی  خبری  شبیه  یک  عکس  شدم

ز مستان


                  زمستان

تو بی تقصیر می آیی.

به بادی می رسی

با برف پیدایی.

همان

یخ بسته جانی

سرفه ی خشکی

ز مستانی.


کلاهت ور بیفتد

کوه را

رسوا.

تموزت سرد.

خرست خواب.

و شولایی که چو پانی به تن دارد.

و شبگیری

که دیگر نیست

و برگی مرده

از تاوان

سبزینه.

وعریان بیدی از

تاوان

بیداری.

و لرزان 

تک درخت میوه ی مردم.

و خوش پو شیده

سرو

خانه ی دارا.

عجب سرمای دلسردی


زمستانی

رسیده از صدای زوزه ی گرگی.

کلاغی برف می چیند.

درختی اشک می شوید.

و مهتابی

که پنهان

لابلای ابر می ترسد.

و انبوهی

برای سو ختن در خانه ی سارا.

و اندوهی

برای من.


مردی

زیر تنهایی خمیده.

روستا را

می چراند.

گرگها  را

می پراند.

با سگی از دوستی هر شب.

و می پاید

و می پا ید .


صدای باد برفی

می وزد

با سوزن سرما.

و می دوزد

شکاف چوبی در های فردا را.

چه بی رحمانه می آید

زمستان.

بر تنور سرد

وبر خوابی که تن پو شش

به غارت رفته از دیروز.

و برجیبی

که خالی را خوابانده.

و بر طفلی

که می گرید برای خوردن پستانکی چر کین .

چه سر مایی.

چه بیدادی.

چه اندوهی.

ز دستانی که می ارزد.

به دستانی که می لرزد.

عجب سرمای سختی شد .

عجب فصل زمستانی.

زمستانی

که هر روز مرا می دزدد از گرما.

زمستانی 

ز آدمها.