ما با همیم و جدا گریه می کنیم .
حالا که با همیم ، چرا گریه می کنیم .
من از برای دوری تو گریه می کنم .
بی مزه نیست هر دو جداگریه می کنیم .
هریک برای خدا از برای هم .
یعنی برای هم ، به خدا گریه می کنیم .
از آب اشکمان دلمان تازه می شود .
بازم برای رفع بلا گریه می کنیم .
تا غصه هست ، خنده ما گریه می شود .
از خنده های بی سرو پا گریه می کنیم .
ما گریه می کنیم که لبخند پر شود .
از روزگار تلخ شما گریه می کنیم .
دگر گم کرده چشمان مرا اشک .
نمی جوید دو دستان مرا اشک.
نمی دانم چرا خشکیده چشمم ؟
چرا گم کرده دامان مرا اشک .
تو با این گونه هایم عهد بستی .
نگو ، بشکسته پیمان مرا اشک .
نیامد اشک وقتی دیده خون شد .
یقین گم کرده سامان مرا اشک .
سلام
دو ، سه سال پیش از تهران 4 تا جوجه پنج ریالی سابق
خریدیم . مدتی در تهران ودر بالکن ، با چه زحمت. و سه ماهی
در طالقان و با چه همت .
آن سان که هر کدام خروسی عاقل و بالغ شدند .
آنقدر می خواندند ، در آغاز ناشیانه و بعدها عا شقانه ، که
همسایه ها بعضی از شدت علاقه آفرین و دیگرانی به سبب
خروس خوانیهای بی مو قع نفرین .
گاه آمدن به تهران و در آن روزهای پایانی شهریور کم کم
رهایشان کردیم در کو چه باغ های اطراف و خود شمشیر
در غلاف .
که ناگاه با ندکی غفلت و اعتماد ، یکی از آنها بو سیله ی
سگ عمو قریب شد بر باد .
چه مصیبت و خواهش که خویش از عهده آب و دانه بر آییم
پذیر فتند دوستانی از منگلان نگه دارند این بینوایان را
تا ما بر گردیم و بیا ییم .
نه ما بر گشتیم و نه تا امروز خروس ها !
چندیست که یک خروس زیبا .
در خانه گرفته جای بابا.
بابای من و زن و همه او .
در باغ لمیده عین آهو .
ازسبزی و آش و ماش و کاهو .
برگ کلم و خیار و گردو .
باقی ز خورشت و هندوانه .
جا مانده غذای کود کانه .
اینها همه با برنج نذری .
خورده است و نمانده تخم بذری .
گاهی به اتاق اندر آید .
گویی که سفیر و سرور آید .
چرخی زند و دمی بخسبد .
چنگی زند و خسی بجستد .
پیش از همه نان او مهیا .
از قُوت زمین و دشت و دریا .
گیرد به بغل عزیز بابا .
خسبد به زبان شعر و لالا .
چون عشوه گران به ناز خواند .
هر کس شنود نماز خواند .
گاهی چو شود ز کوک خارج .
فریاد کند چو زنگ کالج .
کافیست ،دو روز در ببندی.
داخل چو شوی به خود بخندی .
یک نقطه نبوده کو نبیند .
بگذارد و بر سرش نر ...
با اینهمه درد سر که گفتیم .
هر گوشه که ر...ده بود ، رُفتیم .
دیدم به بغل گرفته ، ماما .
بابای جدید خانه ی ما .
چسبانده به لب دو بو سه تر .
چون بوسه کودکی به مادر .
حالا پسرک به ناز آید .
در وقت طرب به ساز آید .
گو ید ننه جان سه روزه حالا .
حمام نکرده شیخ والا .
آن حوله که رنگ قرمزی داشت .
از بند طناب خانه برداشت .
دستی به خروس و دیگری تاس .
شستند و خروس گشته الماس .
ایکاش منم خروس بودم .
تا لایق ناز و بوس بودم .!
ایدوست بگو خانه گل ها چه خبر ؟
حالا که تو رفته ای به آنجا چه خبر ؟
اینجا تو هنوزم آشنایی ای دوست .
آنجا ز گذشتگان اینجا چه خبر؟
در پیچ و خم زمانه د ر فکر چه ای ؟
از نان و دهان و روز و شب ها چه خبر ؟
بازم غم نان و خانه داری یا نه ؟
زن بچه رفیق و یار زیبا چه خبر ؟
گفتم چه خبر ؟که از تو پرسم که چه شد ؟
جان کندن و مرگ و ترک دنیا چه خبر ؟
از حال من و رفیق و اغیار مپرس .
از حوری و شهد و باغ و طو بی چه خبر ؟
وقتی که به خاک اندرت خانه شدی .
در خانه قبر یکه و تنها چه خبر ؟
از تو صیه های دین و اخلاق بگو .
از فتنه مال و پول و زن ها چه خبر ؟
رفتند و نیا مدند و تکراری شد .
این پر سش از آن سرای عقبی چه خبر ؟
92/6/1
چو میلم هست و معذورم ، چه حاصل ؟
دو چشمم هست و من کورم ، چه حاصل ؟
تو می گفتی که آزادم ، ولی من .
اسیر فعل مجبورم ، چه حاصل ؟
نخوردم از شراب کهنه ات دوش .
هنوز از مستیت دورم ، چه حاصل ؟
نخواندی لو حی از مو سی ، شب قدر .
بگو در وادی طورم ، چه حاصل ؟
تمام عشق تسلیم است و تسلیم .
بگو من آتش و نورم ، چه حاصل ؟