روزی که آمدی ، به دو دستت ، دو سیب بود .
گفتم چقدر سیب گلاب تو ، خوردنیست .
طا قت نداشت ، حو صله، تا سیب دیگری .
یعنی که سیب تازه ی لبخند ، چید نیست .
دنیای ما ، پر از بهار خیال تو ، می گذشت .
تکرار غنچه های سیب تو ، هر بار دیدنیست .
آن سیب چهار فصل که آوردیش بهار .
حالا به فصل سرد زمستان خریدنیست .
ده، بیست ،سی، گذشت .بهاران عمر ما .
اما هنوز قصه ی سیبت ، شنید نیست .
تعبیر زندگی ،به همین سیب عاشقیست .
عشقی که بوی سیب تو دارد ، نمرد نیست.
در آتشت ، که چو ، خاکستری ، پریشانم .
چو سوزم از تو ، به رقصم چرا ؟ نمی دانم.
برای برای پخته شدن ، چاره غیر آتش نیست.
کباب اگر که شوم ، جز تو نیست ، مهما نم .
وقتی دروغ ، آینه ی ، گفتگو شود . با یک دروغ دگر ، رو برو شود .
گندم نچیند آنکه بکارد ، جوی بهار . پاییز ، خو شه ها همگی جو ، درو شود .
بنیاد آدمی که به سستی بنا شود . دیری نپاید و همگی ، زیر و رو شود .
از جیب خلق تو شه در انبان خود کنی . نفرین خلق ، کی سبب ، آبرو شود .
گرگی زخویش و در پی انسان دیگری . انسان آرزوی تو هم ، آرزو شود .
فر قی نمی کند بفروشی ز دین و می . نانی حلال باید ، اگر جست و جو شود .
نیرنگ را به رنگ نشاید ، لعاب کرد . از سلب پاک ، کودک آدم ، نکو شود .
گنداب چارپا ، کُشد ، آدم نمی شود . بولی کجا ؟ که لایق آب وضو شود .
مسموم می کند بدن تشنه کام را . آبی که از سراب ریا در سبو شود .
سیب درخت آدمیان تلخ می شود . خودکامه ای که جای عدالت ، هوو شود .
روز حساب جای دروغ و خطابه نیست . پاداش هر عمل ، به خدا ، مو به مو شود.