گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

بی خواب تو



همه شب گذشت و اما نزدی سری به خوابم.


چه تفاوتی ز بی خوابی و خواب 

بی تو بودن!! 


مرا بیدارکن


خوابم مرا بیدار کن ، هم صحبت اسرار کن، کاندر جهان عیار کن، با صبح روشن فال خود. 


خورشید جان را نور کن، چشم بد از من دور کن، وز لطف خود ماجور کن، با صبح روشن فال خود. 


من را ببر سوی منا، از خویشتن تا بر فنا، قربان شود کز هر غنا، با صبح روشن فال خود. 


عید است و عیدی ده مرا، در وادی خود نه مرا، زین بیشتر کن به مرا، با صبح روشن فال خود. 


کز من ستان این جان را، این جان بی سامان را، بپذیر این قربان را، با صبح روشن فال خود. 


این قیل و قال از من ستان، کز شر بت هایم رهان، خود را نما بر من عیان،با صبح روشن فال خود. 


احرام کن جان مرا، ایقان و ایمان مرا،  کان عهد و پیمان مرا، با صبح روشن فال خود. 


زین نور تطهیرم نما، کز مهر خود سیرم نما، در مشعرت پیرم نما، با صبح روشن فال خود. 


بگذار تا حاجی شوم، در خویش حلاجی شوم، تا در سری تاجی شوم، با صبح روشن فال خود. 


زین شب رهانم تا سحر، کز خویش کن جان را خبر، تا بگذرم از این گذر، با صبح روشن فال خود. 

چارپاره


خواب  می بینمت ،  هنوز ،  هنوز

شده ای عین  باورم  ،  شب  و  روز

ای تمام گذشته ام برگرد

چون بهاری که می شود ، نوروز


دوست  دارم  دوباره  بر  گردم

با  دو  خط  ،  چار  پاره  برگردم


شعر  یعنی  ،  دهات  ساده  ی  ما

گاو  نر  ،  گاو  ماده  ی  ،  ما

سیب  ،  گردو  ، درخت  زرد  آلو

چای  لب  سوز  ، جای  باده  ی  ما


دوست  دارم  ،  دوباره  بر گردم

با  دو خط   ،  چار  پاره  بر گردم


آب  مصراعی  از  ترانه  ی  ما

باد  و  یک  روسری  ، بهانه ی  ما

گیسو  اما  ،  بقیه  اش  با  تو

سادگی  بیت  ،  عارفانه ی  ما


دوست  دارم  ،  دوباره  بر گردم

با  دو  خط   ،  چار  پاره  بر گردم


نیست  اینجا  بجز  غریبی  من

منم  و  وای  و  یا  حبیبی  ،  من

هر  چه  دیدم  به  پوچیم  افزود

وای  از این درد و بی نصیبی من


دوست  دارم ، دوباره  برگردم

با  دو  خط  ،  چار  پاره  بر گردم


عاشق  بید    سیر  دهکده  ام 

سیر  نان  و  پنیر  دهکده ام

پای  چشمه  ،  کنار سایه ی توت

مست  گفتار  پیر  دهکده ام


دوست  دارم  ، دوباره  بر گردم

با  دو  خط   ،  چار  پاره  بر گردم


بنویسم  تو  را  دوباره  ، ز  نو

برکشم  اسب و چارق و  برنو

واژه  ها  را  دوباره  زنده  کنم

با  چراغ  تو  سر  کنم  ،  از نو


دوست  دارم  ، دوباره  برگردم

با  دو  خط  ،  چار پاره  برگردم


قدمی تا به کوچه های خاک

قلمی تا به دست های پاک

لقمه های حلال کارگری

دست های ستبر و چاک چاک


دوست دارم دوباره بر گردم

با دو خط  ، چار پاره برگردم


باز چشمه ، دوباره چشمانت

اشک شوق از دو چشم گریانت

باز آشی که پخته مادر عشق

سر کشم در حضور دستانت


دوست دارم دوباره برگردم

با دو خط ، چار پاره برگردم

می خواهم تو را


چتر بی بارانم  و رگبار می خواهم تو را

سقف زندان منی ، آوار می خواهم تو را


در پی آرامشی تا هستی و هستم نباش

من خود آرامشم ، آزار می خواهم تو را


جذبه ی تکرار در دیدار ، درک عاشقی ست

عشق من ، تکرار در تکرار می خواهم تو را


زیستن با تو ، طریق آخر آسودگیست

فال من ، من حافظ اسرار می خواهم تو را


من زبان بی زبانی را نمی دانم ، ولی

با زبان خواهش و اصرار می خواهم تو را


گم شدی در خواب ، تا بیدار پیدایم کنی

من که در آئینه دیدار می خواهم تو را


عشق سرمشق است ، اما خط به خط آموزه ایست

دیر دانستم چرا بسیار می خواهم تو را


استاد محمد علی بهمنی



***********



گفته بودم نه ، ولی این بار می خواهم ، تو را

سال های  خواب من  ، بیدار می خواهم ، تو را


ای که باران از تماشای تو ، گریان می شود

تشنه ام با دیدنت ، رگبار می خواهم  ، تو را


گشته ام ، هر جای آبادی  و آبادی ، نبود 

در خراب آباد خود ، آوار می خواهم ، تو را


می شمردم کهکشانها را ، بگویم ، چند و چون

بیشماران گفتم  و  بسیار می خواهم  ، تو را 


شهر عریانم ، پر از عشق تو و چشم  ، رقیب

در حریم خویش ، چون دیوار می خواهم ، تو را


ای به پاییزی تماشایی کنون در کو هسار

برگ زرینی و با اصرار می خواهم ، تو را


بغض بشکن ، آنچه در آئینه پیدا کرده ام

از بهاران بیش و با تکرار می خواهم ، تو را


نیست پایانی برای دوستی ، حتی به مرگ

تا ابد تا آخرین دیدار ، می خواهم ، تو را


مسلم آهنگری

فرصت افکار


صبح باشد

جمعه باشد

ذوق باشد

تار باشد.


در دهاتی

ساده مردی

سرخوش از

گلزار باشد.


رود باشد

باغ باشد

خنده باشد

شوق باشد


دختر جارو

به دستی

کوچه ی دیدار

باشد.


بوی  نم

برخیزد از

خاک حیاط

و کوچه ها مان.


سفره ی پهنی

کسی در

انتظار

یار باشد .


خانه ی دلگرمی

و

گاو شکم سیری

به فریاد.


اسب سرکش

شیهه هایش

گوشه ی انبار

باشد .


مادری

از  دور

خسته می رسد

با مهربانی.


برسرش 

انبوهی  از

آورده ی

ایزار باشد .


دست های 

زخمی  بابا

که می آید

از آن سو.


دست  پیغامی

برای

سختی هر کار

باشد.


روبرو

همسایه با

پیراهنی زیبا

به سختی.


در تقلای

گِلی  ورزیده

بر دیوار

باشد .


یوغ آزادی

برای شخم

و گندم

روی دیوار.


خرمن  آورده ها

در چالش

بوجار

باشد .


از کجا 

آورده ام

در بیت بیت

لقمه هامان .


مثل  پسوندی

پس از هر قافیه

در کار

باشد.


عشق 

بیرون آمده

از چاه نامردی

دوران.


جمعه های

عاشقی

در کوچه  و بازار

باشد .


در  هوای 

غم گرفته

حال باریدن

ز ابری.


دست  تسکینی

بر اندوه

دل بیمار

باشد .


زندگی

سرتاسرش

از بوی  گل

در خود بپیچد .


آنقدر  زیبا

که جای

هضم زخم خار

باشد .


کوچه های  اعتقادات

از  دروغ

و کینه

عاری.


هر  کجا

رد  عبور

میثم  و  عمار

باشد .


در  گریزان حالی

احرار

در  ایام

سختی


فرصتی

تا  اختفای

هر کسی

در  غار  باشد .


پای دلتنگی

هوای  گریه

و

احوالپرسی.


همدمی 

شیرین سخن

هم  محرم اسرار

باشد .


جای  نامردان

اگر باشد

به  بغداد

و  سمرقند.


در  هیاهویش

جوانمردی

صد  عیار

باشد.


خمره  های

بی  غشی ،

گویا  خریداری  

ندارد!


کاش  در 

میخانه  ها

اقبالی  از

بیدار  باشد .


حرف  های 

کهنه  و  نو

کرده  ام 

سوغات  بازار.


بی گمان

در  حرکت  تاریخی

این  اجبار

باشد .


روزگار

میفروشان  و  سبو 

و

خمر  و  خمار.


در  بساط

شعر  نو  پردازمان

ادبار

باشد .


رنج  مردم  را

کشیدن

حرف  مردم  را

خریدن.


در  کشیدن  ها

 به جای

لذت  سیگار

باشد !


آدمی  نوری

ز   انوار 

خدای

کل  نور است.


ای  خوش

آن  نوری

که  بر  تاریکی

افکار  باشد .