گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

کو تا هیهای من



24 ساعت از خودم دور شدم .

بر گشتم .

نبود چیزی که پیدایش کنم .

24 سال هم که بگذرد.

24 قرن

چیزی باید بوده باشی

تا پیدایش کنی .

نامه


      نامه


کاغذ که آمد

احساس و اندیشه سوار بر این اسب تازه وارد شدند .

و ایما و اشاره و کلام

جولان می دادند در قامت سیاه کلمات

در صفحه ای سپید .

می نو شتند آشکار و مخفیانه .

کتاب ها در هم انباشه شد .

گو نه گون.

و اندیشه و خیال بال گرفت در آسمانی کاغذین

با   قلم.

رو شنای این راه پیش آمده

در تن و استخوان اندیشگر جامعه نفوذ می کرد

گاه سخت و گاه آسان

و رنج نا آگاهی رخت بر می بست در این تبادل

آگاهی.

و آگاهی ،  گاهی در بند بود و قلم در رنج

گذشت بیش از سده های فراگیر کاغذ

چون کتاب و روزنامه و شب نامه در خانه های

دل مردم .

از با سوادان .

و هنوز در عمده ای از بخش بیسواد جوامع .

نمی نو شتند.

و یا می نو شتند و می خواندند

دیگران برایشان .

به چه شوقی و ذوقی داشت

پست چی ها که آمدند .

کاغذ هم عمو میت

بیشتری پیدا کرد.

مصرف عمومی کاغذ .

جدای مکتب و نشر .

پاکت نامه را کبوتر های نامه رسان تا

نامه رسانان خو شخبر به این سوی و آن

سوی می بردند .

داستان  نامه و صندوق های پستی و

پستچی و تمبر و کلگسیون تمبر ها که

با آمدن تلفن هر  روز بیش از پیش

کمرنگ تر و تبدیل به نو ستالژی می شد .

و اضافه بر آن ، آمدن ماشین و ارتباطات

زمینی و هوایی و ...

جای خود را سریع به این پدیده ی نو ظهور

ارتباطی میداد .

تغییر در فرم گوشی های تلفن و گسترش

آن .  یاد نامه ها را از بین برد و تلفن را خسته

از دست آدم ها و بخصو ص خانمها کرد .

و جوان ها که دیگر کار به جایی رسید که

واژه ها کم آوردند و فوت فوت و سوت

سوت جای آن را گرفت .

کتاب هم در گسترش کمی و کیفی آن

کاربردی عام و خاص پیدا کرد .

روز گار ارتباطات خیلی طول نکشید با تلفن.

 فن آوری هجوم خویش را در همه ی

عرصه ها چون گردبادی پیش می برد و

بشر را اسیر تنوع و نو آوری خویش می نمود .

چشم که وا کردیم دهه ی شصت گذشته بود

و دهه ی هفتا د و نسلش در همه ی عرصه های

جامعه جولان می داد .

و پدیده ی کامپیو تر یا همان رایانه با هیکل

نتراشیده اش ، اتاق های خانه و ذهن ها  را

اشغال می کرد .

و فرزندان برای اولین بار مهارتی را

می آمو ختند به یک باره ،  که از پدرانشان

پیشی داشت .

جاذبه و شکل و شمایل این پدیده و تنوع

کاربردی آن و بروز شدن سریع آن  چیزی

نبود . که حضورش را بر هر که و هر چیزی

تحمیل نکند .

ایمیل و آدرس الکترونیکی و شبکه های مجازی

و فیس بوک و وب های متفاوت ، همه و همه

بزرگ و کو چک را تا بی نهایت وقت و زمان

مرعوب خویش ساخته بود .

به موازات کو چک شدن دستگاهها و آمدن

لب تاب ها . سر و کله ی تلفن های همراه

کت و کلفت در آو یزشگاه کمر بند های 

متمو لین پیدا شد .

خیلی طول نکشید که این ابزار فانتزی و

گران  ،   فراگیر ، ظریف ، و ارزان شد و

در فرم و شکل های گونه گون و نام های

متفاوت . کاربردی همسان و همتا و فراتر

از کامپیو تر یافت .

نرم افزار های هرروزه و بروز شده ، چیزی

را به مهمانی خانه ها آورده بود که بی گمان

قصد رفتن که ندارد هیچ .

بلکه خانواده ها را به استخدام خویش تا

مرز تنهایی به پیش می برد .

نامه نو یسی و نامه نگاری که هیچ .

بل هزار و یک توان و امکان را فراهم

آورده در بیان اندیشه و احساس و انتقال

آن به هر نوع و گو نه ای از مخاطب .

دیگر کتاب و قصه و شب نشینی و نامه

نگاری ، عکاسی و مو سیقی و ...

نمی دانم به ما هم قد می دهد یا نه ، 

ولی بی شک این اسب سرکش افسار

گسیخته می تازد تا شاید به بی نها یتی

که نامش نمی دانم است .

این نامه الکترونیکی را می نو یسم تا

برایت یاد آور خاطراتی باشد .

و پیست می کنم تا هر جا که نامه

رسانی را اگر دیدی ، سلام مرا هم به

او برسانی .

تا شاید نامه ای که هر گز نیامد در

دست او باشد .

شاید .!!!!!

دام دل


دام دل


کشته مرا هر زمان

خنده ی ابروی تو

برده دلم را ز خود

رایحه ی کوی تو


در دلم آتش زده                      لحظه ی دیدار تو


بوی خیالت مرا

برده به دریای تو

ماهی دلخسته ام

گشته فریبای تو


نیست رهایی مرا                 بر سر بازار تو


رفته ای اما مگر

رفته از این کوچه ها

سادگی چهره ات

برده دل بچه ها


عاشق زندان شود                 هر که گرفتار تو


نیم تویی ، نیم من

با همه دلبستگی

راه منم ، ماه تو

با همه دلخستگی


درد تو درمان کند                  هر که ، که بیمار تو


در خُمت افتاده مست

تا که شب آویخت موی

در دلت افتاد دل

تا بهم آویخت روی


دل به بهشت تو داد                 هر که گنهکار تو



رو به پایان


رو به پایان


برگهایم یک به یک افتاد و این

آخرین برگ زمستان منست .


بر درختم شاخه ها عریان شده

آن دو ، پا  ، این دو ، دو دستان منست


این یکی  همسایه ام ، هم سایه ام

شاهد  و    یار    دبستان    منست .


وآن دگر در پیچ و تاب کو چه ها

یار   گرمابه    گلستان     منست


 آنکه خشکیدست در دستان باد

دادَش   از دست  نیستان منست .


زیر  لبخند   و   نگاه    سرو و کاج

رو به پایان ، عمر بستان منست


گپ خودمانی (42)


   سُلام

منی آسمان عین جوادی آسمان ایمروز ابریه.

حالا این اول صب   و هوای سرد و ابری که ،  کُلا

رَ  دی گو ش کشییمه .   یادم کت عمو مزدک

می خوایه یک مطلب جدی و علمی بَگوه !

...  دلمه  کج مینم رو خانه پیان ، هر چی کچل دارانَ

نگا مینم . یاد خودمی پاییز دمی کوم .          این دیه

و ختیه که از کو چه ی سنگفرش باغ کو چمان یعنی

مینا خانمشانی دری دم  دَ  رد گنسیمه .

چن تا مو رتا ل و غراب با خورد جوز پامی  بن قرچ قرچ

خورد می بُن .

دلم بگیته اما هنوز درم آقا مزدکی حرفانَ کلمی دل

پیت وا پیت می دیم که نقا فل ، حسنی سر کله روبرو

دَ پیدا می بو .

میگو عمو مجید بیو میه بشیم او رََ همرا گیر یم .

بشیم عمو عباسی خانه یخورده مایببه گپ بز نه من

دی گو سر گردان آدم  ، بگتم چه بهتر

... آهنگر کو چی دم ، همینکه عمو مجید شانی زنگه

میخاس فشار بدییم  یکهو اون جر دَ فریده خانمی سر

کله خانشانی  دم پیدا کت.

گیج و هاج واج که دلشیم ، دل نشیم .درنیم ازقل

عمو پژواکی سنتوری صدا دنگ دنگ ما رَ میگو بیو .

ما با دس و کلماتی جا دور دَ به آقا فاضلی و فریده

خانم عرض ادب کردیم و دل شییم .

...  جا تان خالی یک دل سنتور و آواز استاد حسن

 دلمانی خنکی رَ دَر کُرد . 

دیه عمو عباسی خانه  دَ منصرف گر دییم و به

پیشنهاد  دو ستان راهی نسا  گردییم تا در محفل

اهل دلان   .  عیشمان در سرزمین دل و گل منعقد

گرده .

... راهی دل به سمت منگلان یک دفه بد ییم یک

ماشین چراغ میزنه ، نگو حسن و مجید که بدینه ، کوک

لیلان  ماشینی دل بپر در شو مینن.

نزیک که گردییم ، عمو یدالله و عمو کیانی یالان 

بین من کو یک کم استاد  مجیدَ  َمیشنا سیم اما گو یا

ما بقی پر یسا خانم و مر یم خانم و آقا متین دی از

اهالی کو چه ی هنر و دلدادگیند . خو شحال از دیدار

 و به نسا  حرکت کردیم .شعبانی پلَ که پیتا گر دییم

یک رخش ما شین بق بق زنان مای بَ دس تکیم بدا

چشم وگردانسیم که آقا حفظ اله رَ بد ییم .

... بعد خش و بیش  ، بگت کجه میشین . مادی قصه رَ

بگو تیم و او دی ما شینی سَرَ   کج کرد و مادی  از

خدامان  .

مُن  کو هر و خت یاد نسا میکو و م دلم    قیلی ویلی

میشو  ،  حالا قراره یک جمع هنر مندَ   او نجه بینیم .

راهی دُل حسنه بَگتم چن نفرن.

که  شرو  کُرد  رضا محبی و محسن همتی و علی نیازی و

بابک شهر کی و سعید ندافی و غلامر ضا درودی و دو تا

خانم محترم به نام عارفی و فو لاد وند .

من دیه غول گر دیبیم که چی گر دی و چن تا که یادم کت

حیف گردی حامد خبر ندایم تا هم مای همرا با شه و هم

آخر سر یک گزارش  ، اون دی از نو ع طنازانش مایب و

دیگرانیب بنو یسه .                        ماشین نسای دُل وایسا.

... یکی دو تا آشنا که یکیش همون هادی که مای قدیم

رفیق  بَ ، بدییم  .  آدرس یا لانه بخا سیم که متا سفانه

با خبر  گر دییم  ، چپاکان ما رَ  دُو دَ ره کر دینه .

بابا  اینان  کو ما رَ قو ل  بدا بین .   کفن بتر یشان       کجه

بشی با شن که یک دفه گو شی صدا کُرد .

.... چطوری آهنگ آدم دلش میخاس حسن گو شی رَ

و نگیره .    تا مایب بخانه که .

بله او ن میان ته صدا که با خنده و شول و شیوند

همرا بَ  میگت .

ما دریم صفحه ی مو سیقی و شعر ،  خدایا دور باشه

این دیه کدیم محله ی که ...

... پام اندی اورازان رو خانی پی راه بشی بیم خسه

گردیببه . یک گته سنگی سر بنشتُم تا خسگی بگیرم

این گو شیمه در اوردم تا بشم صفحه شعر و مو سیقی

که بد یم اون کله چشمک نمی زنه

یادم کت اینتر نت ندارم اما قبلانی فایلانه پلی کردُم

منی دلتنگی و این مو زیک .



http://s5.picofile.com/d/fa43ded6-ae39-4587-926b-3ff32bc296ef/%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7_%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D8%AF%D8%AF.mp3