ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
آمد برون زخانه که مسجد ادا کند.
با جان خود معا مله ای با خدا کند.
آن مرد پیش تر دو سه باری شهید بود.
می خواست تا نماز شهادت به پا کند.
می آمد از سر شو قی ، چو مرغ حق.
تا بنده را به بندگیش آ شنا کند.
تکبیر هم نتوانست خواب را.
از چشم خواب زده ی شب رها کند.
دریا بلند و موج بلند و علی (ع) بلند.
مرداب مانده بود که باید چه ها کند.
خون می چکید و دست علی بسته بر سرش.
دستی که بر سر هر کس دوا کند.
والله رستگاری ما را رقم زند.
هر کس عمل به خاطر نفس و هوا کند.
در رختخواب خون همه در اضطراب و او.
خواهد که رحم بر شقی بینوا کند.
می آمد از کعبه و احرام بسته بود.
می رفت تا ز مروه دنیا صفا کند.
چون روزه دار بود، نمازش تمام شد.
نذرش ادا نمود ، که دفع بلا کند.
93/4/2