گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

کار خداست

شده ام عاشق و دنبال  ره ام ، کار خداست .

اینکه خواهم سر و جانم بدهم ، کار خداست .

کرده ام کاری و حا شا نتوانم که کنم .

آگه از سر درون و گنهم ، کار خداست .

نیستم ذره ای اما همه دانند که من .

بر سر ملک خودم پادشهم ، کار خداست .

اینهمه جذبه فقط عشق تو را می طلبم .

سر به بالین تو خواهم بنهم ، کار خداست .

جان عزیز است به هر بی سرو پایی ندهم .

سر و جانم به فدای تو دهم ، کار خداست .

تو ، بزرگی  و  منم  از  تو  تمنا  دارم .

گرد خورشید تو افتاده مه ام ، کار خداست .

دگران گر چه غلامند تو هم ، پادشهی .

سجده بر پای غلا مان ننهم ، کار خداست .

شهر خاموش

در یهاری که ندانم به چه سال و به چه ماه.

عزم کردم ز رفیقان ، سراغی ببرم.

شهر خاموش و عسس خواب و رفیقان همه دزد.

بهتر آنست که با خویش چراغی ببرم.

همه خامند  بنی آدم و حوا ، زین شهر.

چاره آنست که با خود ، اجاقی ببرم.

نیست جایی که بخسبی و به غارت نروی.

عقل گوید که به همراه اتاقی ببرم.

جاهلان پادشهانند و وزیران همه لات.

شیخ ما گفت :که با خویش دو یاغی ببرم.

ره دراز است و بسی صعب ، در اندیشه شدم.

با خودم استر و اسبی و الاغی ببرم.

آن شنیدم همه خشکند درختان و عقیم.

یادم افتاد که سو غات ز باغی ببرم.

ساغر و کوزه ی می ، مطرب و ساقی همه را.

سرو و آلاله و گلپو نه ، اقاقی ببرم.

نو بهار است زمستان تن از خود برهان.

بلبل آوردم از این شهر کلاغی ببرم.

زائر

سفر که می روم این بار ، بی خبر ، نروم.

تمام شهر بدانند ، مثل خر ، نروم.

رِِِِِِِِِِِِِِِِِِِسَم به منزل اول ، جهاز بگذارم.

همیشه از تو بپر سم ، که پیش تر ، نروم.

گذشته های خودم را دو سکه بفروشم.

صفای جان کنم و جان پر یش تر ، نروم.

کسی ز مقصد من با خبر تر از گل نیست.

طواف عشق نشان است و ، بیش تر ، نروم.

تو جاده ای و منم زائر خدای تو ام .

دعا کنم که خدایا ، ز جاده در ، نروم.

گل های و حشی


هر چه اهلی میشود ، دنیا ، فریبش بیشتر .

عاشقم من ، عاشق گل های وحشی بیشتر .

 

رود آرامی  که  گردابش نشاید دید ، هیچ .

دوست دارم ، رود با امواج وحشی بیشتر .

 

شهر تو در تو ، به هم پیچیده آدم های نو .

دل همی بندم به آ هو های وحشی بیشتر .

 

آن اُحد ، شاید یکی وحـــــشی اسیر دیو بود.

این اُحد ، هر روز اهلی های وحشی بیشتر .

 

این تمــــــــــــــدن نیست ، آن حس قشنگ آدمی .

گرگ ، زیرک هر چه باشد ، هست وحشی بیشتر.

 

لا شه های ذهن آدم هر چه بد بو تر شود .

گرد آدم میشود ، افــــــــراد وحشی بیشتر .

سنت و مدرنیته

تاریخ : چهارشنبه پنجم فروردین ۱۳۹۴ | 12:4 | نویسنده : م آهنگری

زمین و زمان

یکسال بیشتر طاقت کهنگی ندارند.

اما

انسانها قرن ها بر کهنگی خود اصرار می ورزند.

این

مهم ترین دعوای سنت و مدرنیته

در طول تاریخ است.

نو شدن

یا کهنه ماندن.