-
سیب سرخ
یکشنبه 14 تیر 1394 05:50
رفتگان ، رفته اند و ما ، هنوز. جمله ، در راه رفتنیم ، امروز. زندگی عشق بودن فرداست. زود امروز ، می شود، دیروز.
-
میوه ممنو عه
یکشنبه 14 تیر 1394 05:48
پای دیوار بلندی ، همه ، تنها شده ایم. راه گم کرده، در اینجا ، همه پیدا شده ایم. یک شبی ، حادثه ای بود و ندانست کسی. که چه می باید و اینگونه به دنیا شده ایم. ما همه حاصل جبریم ز دیروز پدر. اینچنین راهی کاشانه فردا شده ایم. و کسی نیست ، بگوید که چرا باز هنوز. مثل ، ماهی نفهمیده ، به دریا ، شده ایم. کو سه ها حاصل تاراج...
-
دنبال تو
یکشنبه 14 تیر 1394 05:43
عمری که به دنبال تو گشتم ، همه ی عمر. بر باد شد و شاد نگشتم ، همه ی عمر. این سهم من از آن همه گشتن ز تو آن شد. خود دیدم و باز از تو گذشتم همه ی عمر. آن روز که از کو چه ی ما باز گذشتی. من ماندم و غم ها همه پُشتم ، همه ی عمر. سمفونی تکراری من ، تا ر ، ندارد. تر سم که ز پود تو نََر شتم ، همه ی عمر. گردن مفرازید ، جهان...
-
قهر
یکشنبه 14 تیر 1394 05:38
نکند یاد آسمان رفته ، که زمین تشنه کام می میرد. یا زمین عشق را نمی فهمد ، که دل آسمان نمی گیرد. شاید این دستها نمی فهمند ، یا که این جمله ها نمی دانند. با که باید نماز بگزارند ، از قنات که آب بر دارند.
-
گپ خودمانی (8)
یکشنبه 14 تیر 1394 05:33
سُلام گردنه زندگی که به سر جیر ومی گرده. دیه حال و هوای زندگی دی کم کم ابری می بو. زبان حال یک پیر چِندیه دُل نُگرانُم ، نیمیدانُم که چیه. مثل دیوانه می خوانُم ، نمی دانُم که چیه. شو و روزم یکی گردیه تُفاوت نُداره. همینه فکر و خیالم ، نیمیدانُم که چیه. مثل غولانی جوری دَر می کوم صحرا سران. خودُمه سر میدوانُم ،...
-
دهاتیم
یکشنبه 14 تیر 1394 05:30
خیلی دهاتیم ، تو به شهر م سفر مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن. کاه و گلم ببین و به خو نا به ، تر، مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن. پل های من همه چو بیست ، بی گدار . در رود خا طرات دهاتی ، خطر مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن. یا مثل من به اسب خودت یو نجه بار کن. یا یو نجه...
-
پرنده
یکشنبه 14 تیر 1394 05:22
انسان ، پرواز را آمو خت . اما احساس پر نده را ، هر گز .
-
یکنفر
یکشنبه 14 تیر 1394 05:21
زخم هایم اشک می ریزند . ودرد هایم فر یاد می کشند . یکنفر دارو های مرا دزدیده است .
-
گناه
یکشنبه 14 تیر 1394 05:20
بادت ز سرم کلاه را برد . ابرت هیجان ماه را برد . لبخند که می زدی ، ندیدی . عشقت ز دلم گناه را برد .
-
بهار من
یکشنبه 14 تیر 1394 05:19
می تر سم از تو بگویم ، بهار من . آنگونه کز شکو فه های تو یکدانه کم شود . سر شاخه های نازک احساس تو هنوز . زود است در نگاه غر یبانه خم شود .
-
پلکان
یکشنبه 14 تیر 1394 05:18
همیشه پلکان آخر همراه با یک حس خو شایند است . بجز پلکان آخر زندگی !
-
بابا
یکشنبه 14 تیر 1394 05:17
رفتیم ، دیدن بابا و دیر شد . یک قاب عکس مانده به دیوار خاطرات . آنهم ز روزگار خودش گفت و پیر شد .
-
پدر
یکشنبه 14 تیر 1394 05:16
بابا دو بخش بود و یکی از یکی جدا . بایی به تر کش و دگری بای بی کُلا. بابای ما فقط شب شعرش حماسه بود . فریاد عا شقانه ی ، هوهو ، خدا خدا . بابا شهید خاطره های گذشته است . بابا مصوتی است که گردیده بی صدا . روزی که مُرد زنده تر از او کسی نبود . "روزی خورند" ، جمله شهیدان شهر ما .
-
چراغ
یکشنبه 14 تیر 1394 05:15
امشب من و چراغ کنار همیم ، هم . بوی تو هست ، نافه آهو شمیم ، هم . من نو حه خوان و اشک به چشمان شب چراغ . تا صبح در فراق تو در ما تمیم ، هم .
-
گپ خودمانی (7)
یکشنبه 14 تیر 1394 05:13
سلام اون موقان یعنی حدود چُل سال پیش وزارت فرهنگ و هنر که متولی آموزش و پر ورش مملکت بَ . شکل و دسته بندی کار آموزش و پرورش ، دقیقا مثل الان بَ . گو یا ما پس از چُل سال دو باره وگر دییمَ سر خط اول . یعنی شیش سال ابتدایی و شیش سال دی متو سطه . این مقد مه رَ به مناسبت این روزان یعنی روز معلم و کار گر و پدُر و امثال این...
-
دوست
یکشنبه 14 تیر 1394 05:11
هست زیبا یی اگر چشمی تـــو را ، یـاری کند. هست آرامش ، اگـــــــر اندیشه ات کاری کند. می شود گل بود و بوی خــوش نصیب یار کرد. بایدم آموخــت ، فکـــــری هم به حال خار کرد. در زلال آب گاهی نقـــــش یک مهتـــــاب بود . در سیا هیها برای شا پـــــــرک شب تاب بود. روز تو فانی ، شقایق را نــــــــــگهبا نی نمود. تشنه کامی را...
-
پیغام
یکشنبه 14 تیر 1394 05:07
جا مانده ام ، امروز جانا کاروان رفت. یعنی فقط یک لحظه غفلت میز بان رفت. این سفره را دیروز ساقی پهن می کرد. امروز ساغر ها شکست و ساربان رفت. هر چند وقتی یکنفر ، خُم را گشاید. مستی چو از سر گیرد و آن مهربان رفت. برقی جهید و نور خود پاشید بر شب. ظلمت درید آن ساقی سر و نهان رفت. صا حبدلا ، شاید بر آید ماه امشب. چون چشم بر...
-
این دل
یکشنبه 14 تیر 1394 05:04
من آسودم اما ، نیا سود این دل. کجا رفته بودی ؟ که می مرد این دل. شب و روز این مرغ ، بی آب و دانه. فقط بینوا ، غصه می خورد ، این دل. ندانم که بر او چه میرفت ، آن شب . دمادم تو را ، اسم می برد ، این دل.
-
بهشت
یکشنبه 14 تیر 1394 05:00
آرزوی عالم و آدم به جنات خداست. غایت آمال هر کس ، جایگاه انبیاست. اهل معنا را حقیقت ، جز لقای یار نیست. ای خوش آن یاری که از سر چشمه اغیار نیست. این حوالت را کنون بپذیر ،دنیا نقد ماست. خوب یا بد ، هر چه باشد این جهان در عقد ماست. چون ندیدم آن جهان ، اینجا بهشتی می شوم. قایقی می سازم و همراه کشتی ، می شوم. موج ها را می...
-
احتیاط
یکشنبه 14 تیر 1394 04:52
گر به لبخند من عادت نکنی. چون نخندم تو شکایت نکنی. سر بازار گرفتاری ما. چه خریدی که حکایت نکنی. شهر ما بوسه فروشان کلک اند. می فروشند که غارت نکنی. هر که دستش به هوا داد بدان. خبری نیست ، اشارت نکنی. حرمت مرد به کار است و رفیق. با رفیقان تو حسادت نکنی. با بزرگان به ادب گوی سخن. گر چه پیرند جسارت نکنی
-
غدیر خم
یکشنبه 14 تیر 1394 04:47
در بلندای آن روز تو در اوج بودی و دستان مردی تو را نشانه می رفت. که از آسمان آمده بود. وچه زیبا بودند ! دستان خدا چشمان همه تو را در پرواز دیدند. آنروز وقتی در کنار برکه سیراب می شدند. از دریای کوثر تو. غدیر فقط یک نشانه بود. تا همه از تو نشان بگیرند. فردای غدیر دست های زمینی با چشم های بسته دست های آسمانی را نشانه...
-
همت
شنبه 13 تیر 1394 19:34
به بیشه زار قسم ، گر چو نی به مردابم. صدای من چو بر آید ، دمیده نور پگاه. نه اینکه من چو سرابم،نه اینکه تو دریا. به قدر همت هر کس ، برآید آب از چاه.
-
بفرو
شنبه 13 تیر 1394 19:24
تقد یم به استاد ارجمند ، دکتر سید مجتبی طبا طبا یی بفرویی یزدی. بفروی تو هم شبیه گوران منست. حب الوطنم نیمه ایمان منست. هر چند که دار ، مو منین شهر شماست. مردان یقین ، زشهر و سامان منست. ما هر دو اسیر اصل خو یشیم هنوز. تر سای تو عین شیخ و خاقان منست. در مکتب ما که شرق و غربش نور است. خور شید وشی ، امیر و سلطان منست....
-
عید
شنبه 13 تیر 1394 19:21
ماه من عید است ، قربانت شوم. بوسه ای ده تا که مهما نت شوم. برق چشمت ، چشم ما را خیره کرد. فرصتی ده تا که چشمانت شوم. می در خشی نور می بخشی بتا. کن تجلی تا که خا قا نت شوم. عین نوری ، همنشین اختری. سینه بگشا تا که دستانت شوم. ساکتی اما درونت راز ها ست. بغض بشکن تا که گریانت شوم. بیقراری کشت ما را ، نا زنین. گو شه چشمی...
-
راه
شنبه 13 تیر 1394 19:17
صا حب اسرار ، تنها خا لق است. در کمال آ ید هر آنکس بالغ است. احسن التقویم کی در ظاهر است؟ هر که نفسش کشت ، یعنی طا هر است. لفظ نتواند بیان حق کند. خویش را یکسر ، بدو ملحق کند. در مجاز آید دل ظا هر پرست. اندرون ذره کی یابد چه هست ؟ می به ظا هر می شود ، معشوق مست. میوه چینی می کند عاقل به دست. قطره ی آب است هستی ، در...
-
حبیب
شنبه 13 تیر 1394 19:11
چه کردی چنین آتش انداختی ؟ به پاییز من اینچنین تاختی. چرا از بهارم گذ شتی ، حبیب ؟ که رفتی و با دیگری ساختی. سیاه و سپید که دیدی ؟ چنین . چو شاهی به سرباز ، دل باختی.
-
تقلید
شنبه 13 تیر 1394 19:02
چند روزی می زنند بر طبل ، ای خمار مست. هر که از میخانه بر گردد ، سرش باید شکست. دوش دیدم عابدی از راه مسجد می گذ شت. پای لنگ و سر به هم آورده و بشکسته دست. گفتم این از چیست؟ او را حد ملحد می زنند. گفت جرمش هست آگاهی ، به هر مسند که هست. پیش خود گفتم که چون سجاده در می می کنند. خون زاهد می شود همسان خون می پرست. آمد...
-
بی هنر
شنبه 13 تیر 1394 18:59
چه نا خوشم ، در این وادی حزین و فکار . نه رُست جز غم و اندوه از شکوفه های بهار. اگر چه می شکند رسم و عاذت ایام. کسی نگفته که من زنده ام به جشن هَزار. بیا که فرصت و تدبیر ما نمی پاید. که شرح دهم ، قصه عزیز و نگار. *** گهی به آسمان و گهی بر زمین خیره سرم. بدان امید که شاید زخاطرت گذرم. هنوز دیده به در دارم و گناهم نیست....
-
بخت
شنبه 13 تیر 1394 18:55
بخت اگر یار است ، این ویرانه گلشن می شود. هر خراب آباد ، چون بستان و گلخن می شود. وز نگاه رحمتت ، ای حُسن ، در پایان کار . چون گلستانی به هم آ یند و خرمن می شوند. شام تاریک و سیاه لحظه های شور بخت. نور از مهر تو می گیرند و روشن می شوند. بی سرو سامان ، رها در وادی ملک عدم. با توام ای شاه خوبان، همچو میهن می شود. زندگی...
-
باز خواست
شنبه 13 تیر 1394 18:50
کیست این در جان من ، گاهی مرا هی می زند. گاه گاهی نیست ، اما نای من نی می زند. چونکه دلتنگم ، پر یشانی مرا در می کشد. تار و پودم را اگر گیرد به آذر می کشد. من کیم اینگونه در زندان تن گم گشته ام. مرده ام یا آنکه، نا دا نسته ، مجرم گشته ام. من نیم آنی که در ظا هر هویدا می شود. پرده چون افتد ، خدا داند که رسوا می شوم. آه...