ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پای دیوار بلندی ، همه ، تنها شده ایم.
راه گم کرده، در اینجا ، همه پیدا شده ایم.
یک شبی ، حادثه ای بود و ندانست کسی.
که چه می باید و اینگونه به دنیا شده ایم.
ما همه حاصل جبریم ز دیروز پدر.
اینچنین راهی کاشانه فردا شده ایم.
و کسی نیست ، بگوید که چرا باز هنوز.
مثل ، ماهی نفهمیده ، به دریا ، شده ایم.
کو سه ها حاصل تاراج من و ماست یقین.
کاین چنین ، لقمه پر چرب شماها شده ایم.
یادمان رفته که یکبار خطا کار شدیم.
شاید این بار اسیر خود حوا شده ایم.
آدمی نیست ، ولی آدم و حوا هستند.
که چنین باز شبیه خود آنها شده ایم.
نکند ما همه از نسل همان ، قا بیلیم.
به تکامل که رسیدیم ، معما شده ایم.
باز از میوه ممنو عه ، که آورده خبر ؟
که چنین زیر درختش همه رسوا شده ایم.
یادمان رفته که از کوی عدم آ مده ایم.
برده و بنده اینگونه عدم ها شده ایم.
خوردن میوه ممنوعه همین است اگر .
قدر هم را چو بدانیم ، مسیحا شده ایم.