ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
جا مانده ام ، امروز جانا کاروان رفت.
یعنی فقط یک لحظه غفلت میز بان رفت.
این سفره را دیروز ساقی پهن می کرد.
امروز ساغر ها شکست و ساربان رفت.
هر چند وقتی یکنفر ، خُم را گشاید.
مستی چو از سر گیرد و آن مهربان رفت.
برقی جهید و نور خود پاشید بر شب.
ظلمت درید آن ساقی سر و نهان رفت.
صا حبدلا ، شاید بر آید ماه امشب.
چون چشم بر گیری ، شاید میهمان رفت.
هر چند عاشورا به غفلت خفته بودیم.
آن میر و ماه و صاحب ملک و جنان رفت.
هر روز عا شوراست ، این پیغام یار است.
در نینوای عشق چون حُر می توان رفت.
فریاد عاشورا خداوند حسین (ع) است.
کو در عمل کو شید و از جان جهان رفت.
هیهات منا لذله خود تفسیر عشق است.
این آخرین فریاد معصوم از زبان رفت.
یکبار دیگر شورشی کن بر یزیدان.
شاید حسینی گردی و از این جهان رفت.