ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
تو را شبیه خودم ، دوستت دارم
چه قدر مثل تو را از خودم طلبکارم
هنوز مزرعه ام مست می شود از تو
تو آن گلی که تو را عاشقانه می کارم
فاعلاتا تو بگو با فعلاتت ، چه کنم؟
از بمیرید ، بمیرید و حیاتت ، چه کنم؟
خسته ام ، خسته ، عروض و غرضی نیست مرا
تو بگو با عرض و معنی و ذاتت ، چه کنم؟
در جهان هر چه که دیدم ، همه بی بنیادیست
با تو اما ز تجلی و ثبا تت ، چه کنم ؟
به غروبی که فرو رفته غرورم به عدم
پای آواز اذان ، وقت صلاتت ، چه کنم؟
خشکسالی شده اندیشه ، به جایی نرسد
با تو جاری شده در شط و فراتت ، چه کنم؟
همه غرقیم به گرداب دروغ خودمان
با پل معرفت و راه نجاتت ، چه کنم؟