گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

باز خواست

کیست این در جان من ، گاهی مرا هی می زند.

گاه گاهی نیست ، اما نای من نی می زند.

چونکه دلتنگم ، پر یشانی مرا در می کشد.

تار و پودم را اگر گیرد به آذر می کشد.

من کیم اینگونه در زندان تن گم گشته ام.

مرده ام یا آنکه، نا دا نسته ، مجرم گشته ام.

من نیم آنی که در ظا هر هویدا می شود.

پرده چون افتد ، خدا داند که رسوا می شوم.

آه  ، اندوهم مرا گاهی سفارش می کند.

اشکها یم غصه هایم را شمارش می کند.

داده ام بر باد عمر و حاصلش بر باد شد.

مدعی چون با خبر گردید ، حتما شاد شد.

آرزو هایم یکا یک چون سرابی تفته شد.

مثل تکرار همان راهی که قبلا رفته شد.

بیشتر عمرم در این اندیشه بال و پر گرفت.

خوش خیالی ، پای احساسات ما را در گرفت.

عقل یا تدبیر در خمخانه جان قفل شد.

آنچه منطق بود در اندیشه ما طفل شد.

جای همراهی هم اندیشی ، به جنگ اندر شدم.

چون بریدم از بزرگان ، واله و ابتر شدم.

از حقیقت دور ماندم ، وز متا نت دور تر .

چون چراغی نیست ، یعنی چشم ما شد ، کور تر .

راندم ،  آنجا که پیری گفت :پس ببا من بیا.

دل شکستم هر که خیری گفت ، بی غش و ریا.

روزگارم اینچنین بگذشت و روزم شام شد.

من نفهمیدم چه سان بگذشت و چون بر کام شد.

ای پسر تا می توانی ، عقل را تدبیر کن.

خود سریها را بینداز و غل و زنجیر کن.

وز تکبر دور باش و با بزرگان همنشین.

از توکل چاره جوی و با سفیه ان کم نشین.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.