ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
حماسه ی نگاه
یک حماسه نگهم کردی و ، فردوسی رفت
از سر و پا گنهم کردی و ، فردوسی رفت
رستمت کودک سهراب مرا کشت ، چرا ؟
اینچنین رو سیهم کردی و ، فردوسی رفت
دوری و درد
زندگی فاصله ای نیست به پیش من و تو .
عشق هم مساله ای نیست به پیش من و تو .
حرف از دوری و درد است والا به خدا
غیر از اینها گله ای نیست ، به پیش من و تو
دو مثقال سلام
چقدر سخت مرا می فهمی
چقدر سهل
تو را می فهمم
پیش عقلت چه سپارم ایدوست
اندکی سادگی
و عشق چطور ؟
با دو مثقال سلام
ز مستان
می وزد باد
هوا سرد
زمستان در راه
پشته ای ابر
چو بابا نو ئلی
راه به راه
نفسی سرد و مه آلود
بلورین
چون برف
ریزش برگ زبان بسته ی
افتاده به راه
من و بر تن کت پشمینه و زرد
صورتی سرخ
دلی شاد و
رفیقی همراه
زندگی گرم
هوای دی و
یک سال جدید.
عید در پیش و
شبی برفی و کاجی در راه.
شاید امسال
تفنگی
گل سرخی آورد
شاید
افتاد کسی
از ره بیراهه به راه .
درب خدا را بزن .
با تپش قلب ها
گفت که ای ؟
جان من
من ، منت انداز دور .
گو که منم بنده ای .
بنده ی در گاه تو .