ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شب چله
سرزده اکنون شفق ، ماه به بالا رسید
تیغ کشیده به شب ، تا شب از آنجا رسید
شرم ز آذر گذشت ، دی چو سر آغاز شد
شوق زمستان بپا ، مو سم سر ما رسید
پیر زنی دلفریب ، سرزده آمد به شب
از سر شب قصه گفت ، قصه به فردا رسید
فال و نی و نغمه ها ، ساز و طرب هم بپا
حافظ شیرین سخن ، یکه و تنها رسید
شب به تما شا نشست ، عا شقی آغاز شد
دست در آغو ش هم ، چله و یلدا رسید
سرخ در انداخت سرخ ، شهد در آمیخت شهد
نقل بپاشید و گُل ، وامق و عذرا رسید
شب به درازا کشید ، صبح در اندیشه شد
چون بهم آمیختند ، نور به جانها رسید
شب ، بهانه است ، سر زلف تو پیداست ، بیا.
موج اندیشه ی من ، راهی دریاست ، بیا
امشبی ، راه دراز است ، دمی با من باش.
در خیالم ، رخ مهتاب تو ، تنهاست ، بیا.
شب یلداست ، ببین خو شه پروین ، چو نست.
خَم ابروی تو ، از دور ، هویداست ، بیا.
گر چه از دیدن تو ، مشتری افتاده ، به خاک.
قمر عشق ، فقط ، زهره ی زیباست ، بیا.
دامن افشان کن و سر در چمن انداز ، بتا.
بوسه بر شانه زدن ، نو بت گلها ست ، بیا.
دختر شرقی ، مژگان سیه و موی بلند.
مرد ، اندیشه ی بارانیت ، اینجاست ، بیا.