-
عزت زیاد
یکشنبه 22 آذر 1394 11:51
عزت زیاد نکند پیش کسی ، بشکنی و تا بشوی بر هر بی سر و پایی ، به سر و پا بشوی قدر زر را نفروشی ، به سیه کاری مس پیش هر خار و خسی ، غایب و پیدا بشوی به حریفان سخن ، با ادب آرای سخن با سخیفان ، نکند وارد دعوا بشوی به عیاری به رفیقان شفیقت ، بنگر نکنندت ، بفروشندت و رسوا بشوی گو هر جان ، به قمار ، یم پر آب گذار تا ز...
-
تهمت
یکشنبه 22 آذر 1394 10:51
تهمت عاشق سر خی انار شدم خار شو می ، به داد ، کردم خوار دزد ، دزد ، دزد ، سر خ شدم مُر دم از تهمت و شماتت ، خار راه بازار و دا د ، که ای ، مردُم من نه دزدم نه آنکه خورده انار دگری چید و خورد و برد ، ولی من شدم پیش با غبانش ، خوار کور باد آن نگاه بی هنگام کور باد ، آنکه بر ، نبیند ، خار ز منت ، این سفارش ارزانی سر خی...
-
کو تا هیهای من5
پنجشنبه 19 آذر 1394 09:15
رنگ دانه هایت تو در رنگدانه هایت چه داری ؟ که سر خ را چنین شهید ش کرده ای .
-
کو تا هیها ی من 4
پنجشنبه 19 آذر 1394 09:12
گل فروش گل فروش ها هیچ و قت گل های پارک را نمی دزدند .
-
مرگ
چهارشنبه 18 آذر 1394 21:07
مرگ پاره خط انسان از سوی به تولد، و از سویی به مرگ منتهی می شود . . دین که نیامده بود انسان بود . مرگ با انسان همسفر شد تا زندگی معنا پیدا کند . انسان پیش از اینکه بمیرد ، کشته شد . آدم نمیدانست مردن چگونه است و مرگ چه طعم و مزه ای دارد . غمگین یا شاد بودن را ، انسان با مفهوم بدست آوردن و از دست دادن تجربه کرد....
-
کو تا هیها ی من 3
دوشنبه 16 آذر 1394 10:59
برف غارتم کرده این نفیر سرد . زیر شلاق گردباد سیاه . بر گهایم یکی یکی مردند . شا خه هایم شدند دست به هوا. آسمان چون شنید فریادم بر تنم کرد این کت زیبا . **** برف خدا را شکر که برف آمد به پاییز غذای جان به ظرف آمد به پاییز خدا را ، کودک نه ماهه ی سال ز شوق برف ، به حرف آمد به پاییز
-
کو تاهیهای من 2
جمعه 13 آذر 1394 13:40
پنجاه سال اشتباهی رفتم کو چه ای که اسمش خدا بود . بر گشتم دیدم باد من ! تابلو کو چه را بر گردانده بود . رو به کو چه ی شیطان . ***** دلت را کو چه ی آرامش کن خدا هم همسایه ی تو می شود .
-
سگ آدمی
پنجشنبه 12 آذر 1394 18:47
سگ آدمی سگت بگذار ، اگر نه آدمت بیمار می گردد گرت ماند ، گلستانت سراسر خار می گردد خُورد تا می تواند ، فر بهت سازد به حیوانی کزآن پس ، خُلق و خو یت گرگ یا کفتار می گردد حرامت می کند با لقمه های چرب خود خواهی چنان وحشی ، که گیرد پای هر کس ، هار می گردد لباس میش بر تن ، زاهدی در پای منبر ها تو گویی هر که با او شد ، زخود...
-
آزادی
چهارشنبه 11 آذر 1394 15:47
آزادی نیست بتی چون بت زیبای تو اهل جهان محو تماشای تو عاقل و صاحبدل و درویش هم راز تو نگشود و معمای تو ای همه آزادی و آزادگی پیش تو هر کس که بیاید خو شست پای تو هر کس که بیفتد ، بپاست ما همه را خواب تو بیدار کرد آنکه به زندان تو گردد ، رهاست آی همه آزادی و آزادگی پای کتاب همه امضای تو خون شهیدان همه در پای تو گر همگان...
-
کو تا هیهای من
چهارشنبه 11 آذر 1394 15:47
24 ساعت از خودم دور شدم . بر گشتم . نبود چیزی که پیدایش کنم . 24 سال هم که بگذرد. 24 قرن چیزی باید بوده باشی تا پیدایش کنی .
-
نامه
دوشنبه 9 آذر 1394 19:10
نامه کاغذ که آمد احساس و اندیشه سوار بر این اسب تازه وارد شدند . و ایما و اشاره و کلام جولان می دادند در قامت سیاه کلمات در صفحه ای سپید . می نو شتند آشکار و مخفیانه . کتاب ها در هم انباشه شد . گو نه گون. و اندیشه و خیال بال گرفت در آسمانی کاغذین با قلم. رو شنای این راه پیش آمده در تن و استخوان اندیشگر جامعه نفوذ می...
-
دام دل
شنبه 7 آذر 1394 15:29
دام دل کشته مرا هر زمان خنده ی ابروی تو برده دلم را ز خود رایحه ی کوی تو در دلم آتش زده لحظه ی دیدار تو بوی خیالت مرا برده به دریای تو ماهی دلخسته ام گشته فریبای تو نیست رهایی مرا بر سر بازار تو رفته ای اما مگر رفته از این کوچه ها سادگی چهره ات برده دل بچه ها عاشق زندان شود هر که گرفتار تو نیم تویی ، نیم من با همه...
-
رو به پایان
جمعه 6 آذر 1394 17:46
رو به پایان برگهایم یک به یک افتاد و این آخرین برگ زمستان منست . بر درختم شاخه ها عریان شده آن دو ، پا ، این دو ، دو دستان منست این یکی همسایه ام ، هم سایه ام شاهد و یار دبستان منست . وآن دگر در پیچ و تاب کو چه ها یار گرمابه گلستان منست آنکه خشکیدست در دستان باد دادَش از دست نیستان منست . زیر لبخند و نگاه سرو و کاج رو...
-
گپ خودمانی (42)
چهارشنبه 4 آذر 1394 13:01
سُلام منی آسمان عین جوادی آسمان ایمروز ابریه. حالا این اول صب و هوای سرد و ابری که ، کُلا رَ دی گو ش کشییمه . یادم کت عمو مزدک می خوایه یک مطلب جدی و علمی بَگوه ! ... دلمه کج مینم رو خانه پیان ، هر چی کچل دارانَ نگا مینم . یاد خودمی پاییز دمی کوم . این دیه و ختیه که از کو چه ی سنگفرش باغ کو چمان یعنی مینا خانمشانی دری...
-
دو تا
چهارشنبه 4 آذر 1394 12:58
پیش چشمت نگرانم که نیفتد از چشم . آنکه در چشم تو افتاد و ز چشم دگران . ******** وقتی که ببارند دو چشمان تو باران . در قوس لبت ، بو سه ی رنگین کمان است .
-
تما شا یش کن
دوشنبه 2 آذر 1394 19:34
تما شا کن چه قَدَر صبح قشنگ است ، تماشا یش کن چک چک آب به سنگ است ، تماشایش کن روبرو دختر گل ها به تنش پیر هن است و قت دیدار چه تنگ است ، تما شایش کن
-
هفتاد شهر
دوشنبه 2 آذر 1394 19:33
-
شهر
شنبه 30 آبان 1394 18:07
شهر یکنفر آمده از فصل زمستانی شهر آنکه آزاد شد از خانه ی زندانی شهر مردی از کو چه ی وحشت ، سخن آغاز کند گوید از راز درونخانه ی ، پنهانی شهر بوی باروت به جای نفس یاس بپاست گل سیه پوش شد از غارت حیوانی شهر یکی از قافله ی جهل به دروازه رسید همه مردند از این بی سرو سامانی شهر بفر یبند ، به نقاشی انسان ، انسان هر که افتد...
-
اجازه می خواهم
جمعه 29 آبان 1394 14:14
اجازه می خواهم دمی برای ندیدن ، اجازه می خواهم برای از تو بریدن ، اجازه می خواهم در این هوای پر از دود و آتش دیروز برای داد کشیدن ، اجازه می خواهم
-
ایل
جمعه 29 آبان 1394 14:13
ایل همدلی پسوندی از ایل شماست . مهربانی نام فامیل شماست . آرزو ها تان بلند و استوار مرغ حق طیرا" ابا بیل شماست .
-
تماشا
پنجشنبه 28 آبان 1394 08:30
-
نوای نی
پنجشنبه 28 آبان 1394 08:29
نوای نی چون نوازد نی ، دلم پر می زند تا نیستان تو هم ، پر می زند تا تو تارت را بگیری دست خویش نی نوا را ، نینوا تر می زند راستگاه گو شه ی دلتنگیم در بیات ترک ، بهتر می زند چون در آیی ، پیش آواز دلم شور در ماهور ، یکسر می زند گر نوازی ، تار دل را دلبرا تا همایون تو ، آخر می زند
-
سوار شو برویم
شنبه 23 آبان 1394 11:50
بیا برویم سلام مرد مسافر سوار شو برویم . بیا و همسفر این قطار شو برویم . به نا کجای تو من آشنا ترم ، آقا . مرا تو روز و شب و روزگار شو برویم . یکی دو منزل اول تو میزبانی کن. غزال وحشی من را حصار شو بروم . چو مرشدان به عصا رو به خانقاه بیا . قبیله ی دل ما را دیار شو برویم . هوای آن طرف رود گر به سر داری . پلی زعشق بساز...
-
مرا بی تو مبادا
شنبه 23 آبان 1394 11:47
مرا بی تو مبادا مرا بی تو ، تو را بی من ، مبادا ز یو سف ، بوی پیر اهن ، مبادا اگر ، آمد خیالت بر در ما گشایم در ، ولی بستن ، مبادا
-
بر می گردم
چهارشنبه 20 آبان 1394 17:22
-
صندلی من
چهارشنبه 20 آبان 1394 17:15
بزن اما نه چنین سخت به میخت ، استاد . جان این صندلیم بسته به میخت ، استاد . چقدر حوصله کردی ، بتراشی ،دل من . دست و بالم همه خسته است ز میخت ، استاد . می نشیند به سرم مرد جوانی همه شب . غژ غژ و خستگیم جسته ز میخت ، استاد . من و این خانه هنوزم به تماشای همیم . بسته بر بالکن و پایه و میخت ، استاد . نیستی تا که ببینی منم...
-
قاب خاطره
دوشنبه 18 آبان 1394 06:36
سو خت ، اما دل من تا که در آتش افتاد . قاب عکسی که فقط خا طره اش زیبا بود . گر چه می سو خت هنوزم اثرش جا می ماند . آنکه تنها گنهش دیده شدن با ما بود . موج در موج پریزاده به خشکی جان داد . چونکه می سو خت نگاهش طرف دریا بود .
-
خشت من و تو
یکشنبه 17 آبان 1394 19:51
خشت من و تو من و تو خشت یک دیوار بودیم . به خواب اندر درون غار بودیم . کنار هم دو تاییمان یکی شد . یکی بر دیگریمان متکی شد . خمیر ما ز آب دیده کردند . ز خشتی آدمی را چیده کردند . یکی شد جنس مردی آدمیزاد . از آن دیگر یکی حوا از او زاد . عروسک های ما را ناز کردند . دمیدند و حیات آغاز کردند . همه دیدند و از ما می خریدند...
-
مبادا
یکشنبه 17 آبان 1394 19:48
مبادا ز روزی از پس امروز و دیروز . تمنای خوش فردا ، دریغا . امان از دی که آمد بر گلستان . ز بهمن ، رو یش گل ها دریغا . عمو نوروز اگر از فصل سر ماست . بهار و شادی دل ها ، دریغا . از این پر چین من کی گل بر آید . کز و گردد جهان زیبا ، دریغا .
-
خوابم نگرفت
یکشنبه 17 آبان 1394 19:47
خواب دیدم که حرا بودم و خوابم نگرفت . کوزه ام تا لب دریا شد و آبم نگرفت . تا که بیدار شدم ، خواب به یادم افتاد . هر چه اندیشه شدم از تب و تابم نگرفت . ریختم هر چه ورق در ورقم پر می شد . آنقدر بود که در متن کتا بم نگرفت . یادم افتا د که از حا شیه ها بنو یسم . آب را چو نکه نو شتم ، سرابم نگر فت . گفتم از عقل بپر سم که...