پای دیوار بلندی ، همه ، تنها شده ایم.
راه گم کرده، در اینجا ، همه پیدا شده ایم.
یک شبی ، حادثه ای بود و ندانست کسی.
که چه می باید و اینگونه به دنیا شده ایم.
ما همه حاصل جبریم ز دیروز پدر.
اینچنین راهی کاشانه فردا شده ایم.
و کسی نیست ، بگوید که چرا باز هنوز.
مثل ، ماهی نفهمیده ، به دریا ، شده ایم.
کو سه ها حاصل تاراج من و ماست یقین.
کاین چنین ، لقمه پر چرب شماها شده ایم.
یادمان رفته که یکبار خطا کار شدیم.
شاید این بار اسیر خود حوا شده ایم.
آدمی نیست ، ولی آدم و حوا هستند.
که چنین باز شبیه خود آنها شده ایم.
نکند ما همه از نسل همان ، قا بیلیم.
به تکامل که رسیدیم ، معما شده ایم.
باز از میوه ممنو عه ، که آورده خبر ؟
که چنین زیر درختش همه رسوا شده ایم.
یادمان رفته که از کوی عدم آ مده ایم.
برده و بنده اینگونه عدم ها شده ایم.
خوردن میوه ممنوعه همین است اگر .
قدر هم را چو بدانیم ، مسیحا شده ایم.
عمری که به دنبال تو گشتم ، همه ی عمر.
بر باد شد و شاد نگشتم ، همه ی عمر.
این سهم من از آن همه گشتن ز تو آن شد.
خود دیدم و باز از تو گذشتم همه ی عمر.
آن روز که از کو چه ی ما باز گذشتی.
من ماندم و غم ها همه پُشتم ، همه ی عمر.
سمفونی تکراری من ، تا ر ، ندارد.
تر سم که ز پود تو نََر شتم ، همه ی عمر.
گردن مفرازید ، جهان قله ندارد.
پرورده ام آلاله به دشتم همه ی عمر.
من جز تو، ندارم گنهی ، گر چه تو خوبی.
این بود که در چشم تو زشتم،همه ی عمر.
این باغ که جز خار در آن جای ندارد.
تخمیست که با دست تو کشتم،همه ی عمر.
یک بار بگو این غزلم را تو نوشتی.
تا من بنو یسم ، که ، بهشتم ، همه ی عمر.
نکند یاد آسمان رفته ، که زمین تشنه کام می میرد.
یا زمین عشق را نمی فهمد ، که دل آسمان نمی گیرد.
شاید این دستها نمی فهمند ، یا که این جمله ها نمی دانند.
با که باید نماز بگزارند ، از قنات که آب بر دارند.
سُلام
گردنه زندگی که به سر جیر ومی گرده.
دیه حال و هوای زندگی دی کم کم ابری می بو.
زبان حال یک پیر
چِندیه دُل نُگرانُم ، نیمیدانُم که چیه.
مثل دیوانه می خوانُم ، نمی دانُم که چیه.
شو و روزم یکی گردیه تُفاوت نُداره.
همینه فکر و خیالم ، نیمیدانُم که چیه.
مثل غولانی جوری دَر می کوم صحرا سران.
خودُمه سر میدوانُم ، نیمیدانُم که چیه.
تُو ، دَرََ کَلُم و هی ریک می زنُم روبروه.
چُشم و ابرو می پُرانُم ، نیمیدانُم که چیه.
دیگه قبلنی جوران ، بَپُر و دَر شو نیمینم.
یعنی اصلا" نیمی تانُم ، نیمیدانُم که چیه.
گاهی گَردُنُم می گیره ، عین خوک شاخ می زنُم.
بعد می گیره شانه آنُم ، نیمیدانُم که چیه.
کمرم عین فُنر دولا می بُم ، جُرت می زنه.
جی... دَ کُردُن نیمیتانُم ، نیمیدانُم که چیه.
پامی قوزک دی نگو عین دَرانی کو وره.
گاهی لاچ واز می مانه ، نیمیدانُم که چیه.
چشمی سو دی بَپُرس ، هر چی رَ قیقاچ می زنه.
ماس و داسَ ، راس می خانه نیمیدانُم که چیه.
بلبلی صدا دیه با خری عرعر یکیه.
کَوُِک دِنی خروس بخانه ، نیمیدانُم که چیه.
دیه آزُنگل و دَروازه مُنیب ، فرق نُداره.
تُوُرَ ، گیلداس می دانُم نیمیدانُم که چیه.
جمعه شو با شنبه شو ، خیلی تُفاوت نُداره.
شو با روز دیگه میزانه ، نیمیدانُم که چیه.
سال و ماهی یکدفه میشُم سرو تُن بَشورم.
شُلا کتیه تُن و جانُم ، نیمیدانُم که چیه.
با آرزوی سلامتی و تندرستی
خیلی دهاتیم ، تو به شهر م سفر مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن.
کاه و گلم ببین و به خو نا به ، تر، مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن.
پل های من همه چو بیست ، بی گدار .
در رود خا طرات دهاتی ، خطر مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن.
یا مثل من به اسب خودت یو نجه بار کن.
یا یو نجه زار عشق مرا بی ثمر مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن.
ما سفره مان به نان جویی سیر می شود.
دیگر اسیر سفره سلطان و زر مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن.
در بین ما ادب نشانه هر پیر و کدخداست.
هر گز میا و دعوی خان و پدر مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن.
اینجا کلام در دل ما بخش می شود.
ما را اسیر مکتب شیطان و شر مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن .
یا مثل ما دهاتی و یا مثل سادگی.
یا ادعای عالم و اهل هنر مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن.
ما دل به پای بی سرو پایی نمی دهیم.
نا آشنا به کو چه ی دل ها گذر مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن.