رفتیم ، دیدن بابا و دیر شد .
یک قاب عکس مانده به دیوار خاطرات .
آنهم ز روزگار خودش گفت و
پیر شد .
بابا دو بخش بود و یکی از یکی جدا .
بایی به تر کش و دگری بای بی کُلا.
بابای ما فقط شب شعرش حماسه بود .
فریاد عا شقانه ی ، هوهو ، خدا خدا .
بابا شهید خاطره های گذشته است .
بابا مصوتی است که گردیده بی صدا .
روزی که مُرد زنده تر از او کسی نبود .
"روزی خورند" ، جمله شهیدان شهر ما .
امشب من و چراغ کنار همیم ، هم .
بوی تو هست ، نافه آهو شمیم ، هم .
من نو حه خوان و اشک به چشمان شب چراغ .
تا صبح در فراق تو در ما تمیم ، هم .
سلام
اون موقان یعنی حدود چُل سال پیش
وزارت فرهنگ و هنر که متولی آموزش و پر ورش مملکت بَ .
شکل و دسته بندی کار آموزش و پرورش ، دقیقا مثل الان بَ . گو یا ما پس
از چُل سال دو باره وگر دییمَ سر خط اول . یعنی شیش سال ابتدایی و شیش سال دی متو سطه .
این مقد مه رَ به مناسبت این روزان
یعنی روز معلم و کار گر و پدُر و امثال این چیزان ، می خام بَگوم .
یَک کمی فکر کنی تازه متو جه می گردی که اون روزگار که خیلی امکان دستر سی به آمار
و اطلاعات دَنُبَه . ولی سیستم آموزشی
برابر اون چیزی که در جای دیگه تجر به گر دیبَ به صورت یک بَسه
میو مه داخل کشور و به اجرا دَر میو مه . این یَک مز یتش این بَ که دیگه چیزی که تَجربه
گر دیبه ، دو باره تجر به نمی گردی و
بابت آن هز ینه صرف نمی گردی . اما شاید مشکلاتی زیر بنایی و
به قولی فر هنگی داشت که دست و پا بسته بایستی او نانی آماده غذا رَ هر چی که باشه
می خوردی . الان یکی دو ساله که
ایمروزی کار شنا سان پس از چُل سال به این نتیجه بر سینه که
اون سیستم با و ضعیت کشور ما ساز گار تر و بهتر بیه . به هر حال، این تفاوت الان با قیه
که اون روز گاری مدرک با این
روزگاری مدرک حد اقل اصلا" قابل مقایسه نیه . اون و ختان هر
کی مدر ک شیشم داشت ، می تا نس کاری پیدا کنه و استخدام گرده و اونی که سیکل
داشت دیه خودشیبَ ، ادعایی داشت و هر شغلی رَ قبول
نمی کُرد . او نیم که دیپلم داشت دیه خدای سواد و مدرک و مقبو لیت اجتماعی بَ . سابقه
مدرسه در دهات های ایران بیش
از نیم قرن نیه و در شهر ها و بعضی منا طق از جمله طالقان
تا حدود هفتاد ، هشتاد سال و در شهری مثل طهران تا به حدود 120 تا 130 سال میر سه .
مدارس ابتدایی در طالقان معمولا"
در اکثر روستا های مرکزی و در بالا و پایین طالقان در هر دو
سه رو ستا سابقه داره . اما دوره متو سطه . اولش فقط شهرک داشت و بعدا" تا چها پنج
نقطه طالقان گسترش پیدا کُرد .
یکیش همین منگلان بَ که در بالا طالقان تک بیه . و دقیقا"
همه بالا طالقانی ها بعد از کلاس شیشم میو مین این روستاهای اطراف منگلان خانه می گیتن
و هفتگی میمانسن تا بتانن درس بخانن.
اون روزگار ب تا ظهر یک نو بت حساب می گردی . اون وخت
ظهر تا ساعت 2/5تعطیل بین .و از اون به بعد تا ساعت 4/5 نو بت دوم شروع می گردی .یعنی
عملا" کل روز در گیر درس بین .
تا بتانن اینشا لله دیپلم ها گیرن . دیپلم قبلا" در مورد حاشیه و مشگلات
درس بخانسن یک چیزایی بگتیمه . الانی روز گار هر چی مدرکان بالا میشو در اکثر یت توانایی
کمتر . دانش عملی کمتر . اما تو قع
و یشتر . این آفت ایمروزی روزگاری درس بخا نسنه . یارو لیسانسه اما
هیچ تو انایی و مهارت نداره . هر چی بلده همین کامپیو تری پشته ، اصلا" کار عملیی رنگه ندیه
یک سری تئور یات محض و به نو عی
غیر کاربردی و غیر بو می . این چشم و هم چشمی مدرک گرایی
بدون تو جه به علاقه و آینده شغلی و بازار کار . یکی از مصیبت های بیکاری ایمروز مملکت مایه.
شاید ، نمیدانم . چند روزگاری دیگه
یک گروه دیگه بیا یُن و دو باره بگون ، ایها الناس ، دوباره باید دوره
راهنمایی احیا گرده و از خو بیان و از مزیتانش بگون . این بشو بیو ، معمو لن در ایران یک جوری
رسمه که کار شناسان هر دوره ای
قبلیان خو دشان َ قبول ندارن . واین بدون بحث کارشناسی ، و تنها با
یک اتهام سیاسی ، یا کج سلیقگی و ایراد گیری این از اون و امثال این چیزان ممکن میگرده ، اما
حاصل این نو ع عملکرد و تفکرات
ایجاد بار و هز ینه بی خود و بی جا برای کشوره .هر چند دو لت ها خودشانه
با عناوین کلمات قلمبه سلمبه بر مردم تحمیل می نن . اما واقعیت اینه که برنامه های میان مدت
و بلند مدت ، زیر دست و پای سیاست
خورد می بو . واین وسط هو چی گری ، برای اینکه اقبال مردمه دست بیوره
سعی می نه غیر واقعی رَ واقعی جلوه بدیه تا خودشه بر جامعه و مسوولین تحمیل کنه .این
وسط معلم دی اسیر و سر گردان
یکسری بی مبالا تی و بی تو جهی . درنهایت ضربه به فرهنگ عمومی
و فرهنگ تخصصی در کشور ، ضر به به ترقی و رشد و بالند گی و عدم افزایش فهم عمو میه .
هست زیبا یی اگر چشمی تـــو را ، یـاری کند.
هست آرامش ، اگـــــــر اندیشه ات کاری کند.
می شود گل بود و بوی خــوش نصیب یار کرد.
بایدم آموخــت ، فکـــــری هم به حال خار کرد.
در زلال آب گاهی نقـــــش یک مهتـــــاب بود .
در سیا هیها برای شا پـــــــرک شب تاب بود.
روز تو فانی ، شقایق را نــــــــــگهبا نی نمود.
تشنه کامی را به آب دیده مهمـــــا نی نمود.
می شود حس کرد بوی سیب غو غا می کند.
ریــــــــگ جوی زندگی ، آهنگ زیــــبا می کند.
گوش ها را مـــــــــی نوازد آب جوی مو لیــان.
مثــــــل شعر آب سهراب و حــــــــریر پر نیان.
کیست آرامش نگیرد چشمه ای غل می زند؟
مرغ دل پر می کشد چون شاخه ای گل می زند.
هست آرامــــــش. اگر دستی تکا نت می دهد.
بند گی با ید خداوندی ، کـــــه جا نت می دهد.
سا یه سار باغ ، جــــــــانت را نوازش می دهد.
تر بیت اقوام را پـــیوند و ســـــــــازش می دهد.
کو هساران لاله وحشی ، تــــــعا رف می کنند.
کا فران عشق را مجنـــــون و عـــارف می کنند.
بلبلی در شا خساری نغمه خوانــــــی می کند.
بید بن از کفش دوزک میز بـــــــــــانی می کند.
چشمه ای با تشنه ای یک لحظه تنها می شود.
عا شق دلخسته با یک بو سه رسوا می شود.
چلچله فــــــــصل بهاران می رسد با لالــــه ها.
عشقبازی می کند پــــــروانه بـــــــا آلالــــه ها.
هفت سین دشت را ، بــــا سبزه آراید بـــــــهار.
فال حا فظ در میان و سر خوش و سر مست یار.
پسته و بــــــادام وگردو ،فـــــــندق و شاخ نبات.
زعفران و زیــــــــــــــره یکجا می شود آب حیات.
آلـــــــبالو ،سیب،زردآلــــــــو،گلابی و شلیـــــــل.
جملگــــــــــــی هستند ، آثـــــــار خداوند جلیل.
خـــــــرمن گلهای داوودی ، بنفشه ،اطلسی.
می ربا ید ذهن انسان را زهــــر، خار و خسی.
مــــــردمان نیک سیرت ، اهــــــل ایمان و یقین.
باز می دارند انسان را ، ز فسق و جـــور و کین.
شه پر عقل است ، پـــیغام سروش علم ودین.
می رها ند آدمی را ، از گــــــــــذر گاه و کمین.
انبـــــیا و اولــــــــیا ، هر یک چراغ و کشتی اند.
رهنما و رهگشای خلـــــق ، از هر زشــتی اند.
زین هـــــمه گفتیم و پا یانی ندارد ، گــــفته ها.
با یـــــــدم خا موش ما ند ، قصه ی نا گفته ها.
می کنم تکرار زیبا هست . وا کن چشـــــم را.
خَلق و خُلقت می شود زیبا ،رها کن خشم را.
بوی نفرت در وجودت ، خار چشم آدمی است.
راز لبخندت گشاید،هر چه اندوه و غمی است.
دوست دارم خاک پای دوستدارانـــــــت شوم.
بهتر آنست تا که گو یم،ذبح و قربا نــت شوم.
ای تمام حسن ، هستی جلوه ای از نــــور تو.
هست کافی مردمان را ، جلو گاه طـــــــور تو.
آنکه زیبا بین و زیــــــبا خواه و زیبــــا باور است.
کی بتی چو بین تواندگفت کو پیغـــــمبر است.
نیست اندر باورم خـــــــــارم کنی . روز پسین.
گر تو رحمانی و من جا مانده در ملک حصین.
گفته ای کا فیست بر مردم ، خــــداوند کریم.
نقل قران است ، پناهم ده ز شیطـــان رجیم.
صبح و ظهر و مغرب و شامت به خاک اندر شوم.
رهـــــــرو راه رسول الله (ص) پیغمـــــــــبر شوم.