تازه تر ، تازه تر که می بینم. هوس خوردنت دو چندان است
سیب های قشنگ سیری چند ؟ میوه نو رست چه ارزان است.
می شکفتی به خنده ، فهمیدم. غنچه های لبت ، فراوان است.
میوه یا گل ، تفاوتی نکند. دو ستی ها ببین چه آسان است.
سُلام .
دبین یا دنیبین ، مساله نیه .
اما خودُم دی هنوز نیمیدانم ، مساله چیه.
آدُمان.
آدُمای تدبیر ، آدُمای تقدیر.
آدُمای سیاه ، آدُمای سُفید.
آدُمای چاپلوس ، آدُمای اصیل.
آدُمای تنبل ، آدُمای تلاش.
آدُمای انگل ، آدُمای مطیع.
آدُمای محکم ، آدُمای ضعیف.
آدُمای ...
گاهی موج که میا ، یُکی رَ چنان صخرهِ ی دیم میکتانه که نابود می بو.
یُکی رَ دی چُنان صخره ی سر مینشانه که انگار میگرده عروس.
آدُمان
همینجور مثل اینکه دَرُن سردی دَ جَر میشن . اما اکثر شان تلپ تلپ
جیر میکون و یَک چند تا دی تا تُکـرم جَر میشون.
آدُمان
گاهی زُندُگیشان مثل جنگله میمانه. یُکی اینقدر چاق می بو که
اسمش میبو شیر . یُکی دی اینقدر ضعیف که میگرده روبا.
آدُمان
گاهی هیکل دَ ، گَت می بُن ، گاهی دی ، فکر و عقلشان دَ .
آدُمان
خیلی مُهمه که کُجه دنیا بیان و ننه و باباشان کیِِِِ باشه ،
کی به دنیا بیان و روز گارشان در گیر چی باشه .
آدُمان
هر چی باشُن و هر چی نباشُن ، هر چندی با هم تُفاوت داشته باشُن.
و پَس پیش اُسمشان کم و زیاد بو . اما در یَک چی همدیگری جورن .
اون دی اینکه آدُ مُن و باید آدُم دی بُمانُن. بی ریخت و با ریختش خیلی
تَفاوت قیمت نُداره . به قول ایمروزیان ، چندی انرژی مثبت دارُن و چقد
مَردمیب به دَرد میخورن.
آدُمان
اکه تُفاوت دی دارُن ، به خاطر ظر فیت مثبت و منفی شانه . به خا طر
میزان تاثیر شان در زندگی مَردُم . بقیش هر چی هسه مر بو ط به
خودشانه، همین.
خُودُ م دی نیمیدانم ، چی میگوم . میخاسم امتحان کُنُم بینُم میشا
با طالقانی زُبان جدی صحبت کُرد یا نه . این دی به خاطر خالی نبودن
عریضه. خو شت بو ، جان.
گذرت گر به من افتاد ، خبر دارم کن.
خواب این فاصله کافیست ، تو بیدارم کن.
مدتی هست که از بتکده ها بی خبرم.
بت جانم بستان ، شهره ی بازارم کن.
هستی اما هنوز دلتنگم ، چو نکه بین من و تو فاصله هاست.
یادمان رفته یاد هم باشیم . لذت زندگی به خاطره هاست.
یکقدم پیش تر که می آیی . یاد من می کند ، دوید نها.
دوستیها فروشیند ، ولی لذتش در همین معامله هاست.
باغ خوبست ، بهار هم ،خو بست.
جیر جیر ک ، هَزار هم ، خو بست.
بلبلان ، نغمه خوان و فروردین.
جنگل و شیر و مار هم ،خو بست.
روی هم ، یک انرژی مثبت.
ننه ، بابا ، نگار هم ، خو بست.
رود وقتی که شعر می خواند.
آن طرف ، کوهسار هم ، خو بست.
اُتل ، هیچکس ، ندارد ، بوق.
حال اسب و حمارهم ، خو بست.
موج های امید در راهند.
لحظه ی انتظار هم خو بست.
جیب ها ، سفره ها ، فراوانیست.
شُکر ، چون کسب و کار هم ، خو بست.
نامه ها می رسد به منتظران.
خبر آورده ، یار هم خو بست.
بود آواز مست ، وقت سحر .
حال میخانه دار هم ، خو بست.
خوب بودن شبیه ، ویروس است.
خوب باشی نزار هم ، خو بست.
یادمان رفته ، خنده یعنی ، خوب.
خنده بی شمار هم ، خو بست.
همه خو بیم ، یکصدا ، با هم.
زندگی توی غار هم ، خو بست.