نامرد ها ! چنـــــــــــــار مرا سر بریده اند.
مفهوم انتـــــــــــــــــظار مرا سر بریده اند.
ما از تبار لالـــــه وشـــــــــان و سیاوشیم.
ایل و تبـــــــــــــــــاروجار مرا سر بریده اند.
پای قلــــــــــم شکست و زبانم اسیر شد.
آن مردها !! زبان مــــــــــــرا سر بریده اند.
اینجا تمام فــــــــــــــصل زمستان آرزوست.
شاید بهار خاطــــــــــــــره را سر بریده اند.
روزی که نــــــــخل ها همه فریاد می زدند.
از بغض شان،نخـــــــــــل مرا سر بریده اند.
چندیست روح عاطفه ها زخم خورده است.
یعنی که جسم عاطــــــفه را سر بریده اند.
هر جا که شـــــعر من نفسش تند می زند.
آنجــــا کــــــــــــــــــــــلام مرا سر بریده اند.
------------------------------------------------------18/3/93
(برات می نو یسم.)
برات حرفــــــای تازه می نویسم شــــــــعر زیبامو.
همانــــها یی که ننوشتم، ندیدی تو،غـــــــزلهامو.
شبیه هیــــــچ کس یا هیــــچ جایی نیستم ، اما.
تو می فهـــــمی فقط ، رمز قریب این معـــــما مو.
برایت می نو یســــــم یادگاری ، قصه ای زیــــــبا.
که تنها شاهــــدم باشی ، ببینی رسم دنیــــامو.
شبیه ما هــــــــیم ، ا ینجا غریق کو سه ی دردم.
یکی نا راست دســــــــتی ، اینچنین آلوده دریامو.
بیابانم ، شبی با آســــــــمانت گفت وگو می کرد.
شـــــهابی آمد و پیچــــــــید ، کل آرزو هـــــــا مو.
به باغ آرزو هــا یم ، شبی مهمان گــــــــــل بودم .
سحرگاهان نسیم نا مرادی آمد و برچید گل هامو.
رفیقی داشتم یاری، چو مرحـــــــــــم وقت بیماری.
رهایم کرد ، روز تنگدستی و نمک پاشید زخمهامو.
جدا افتـــــــاده ام از کاروان و رد پایــــــــی نیست.
سراب زندگــــــــی از هر طرف دزدیده صحـــــرا مو.
کمی از راز هـــــــامو با تو گفتم ، گر چه می دانی.
نه می گویم نه خواهم گفت ، دیگر حرف دل هامو.
--------------------------------------------------------------------15/3/93
هرروز که خوشحال باشی ،آن روز عید است .
.
.
خوشحال به اینکه، دیگران هم خو شحالند .
خوشحال به اینکه در آن روز گناه و معصیتی نکرده ای .
خوشحال به اینکه باری از دوش دیگران بر داشته ای .
خوشحال به اینکه کاره ای بوده ای و کار مردم را راه انداخته ای .
خوشحال از اینکه خداوند به تو داده و تو هم به دیگران داده ای.
خوشحال از این که آدم های اطرافت از اخلاق ورفتار تو راضیند .
خوشحال از برخورداری از نعمت سلامتی .
و خیلی چیز ها ی دیگر از امور شخصی و اجتماعی .
این روز ها ، علاوه بر امورات شخصی و دینی و اخلاقی واجتماعی .
خوشحالیم از اینکه در امور مملکتی و بین المللی هم اتفاقاتی افتاده که مو جبات
شادی عمومی و نشاط اجتماعی را فراهم نموده است . غیرت ملی بعضی ها گل
کرده است . گذشته افتخارآمیز بعضی ها هم زنده شده است . مردانی از این
سرزمین در دفاع از منافع ملی با اسقامت و پایداری ،همراه با درایت و دوراندیشی
در برابرقدرتهای جهان ایستاده اند واز منافع ملت ایران دفاع کرده اند .آنها با
استفاده ازاصل گفتمان و برخوردآرا و دیپلماسی سیا سی ، سایه ی تهدیدات و
تحدیدات سیاسی و اقتصادی و نظامی را از سر ملت ایران دور کرده و شور و
نشاط و زندگی را برای ما به ار مغان آورده اند. گر چه ما سابقه ذهنی خوبی از
معا هدات بین المللی و در گیریهای تار یخی با قدرت های جهانی را نداریم ، اما
بلوغ سیاسی ملت ایران و فرزندان سیاسی این کشور بدان حد رسیده است
که با در نظر گر فتن همه جوانب دست به اقدامی بز نند که در دراز مدت
به نفع مصالح ملی کشور باشد . و اینچنین باد .ان شاءالله .
شادی بر می گردد به درونت ، به دلت به نگاهت . به اینکه چگونه می اند یشی به یک
مو ضوع به یک فرد . تو دلت شاد باشد . تو که نگاهت زیبا و خو ش بین باشد .
تو که به جای جیبت ، حزبت ، دسته و گرو هت . به ملتت ، به مردمت ، به دل اونها
به جیب او نها بیند یشی . جور دیگری خواهی خندید .وجوردیگری شادی خواهی کرد .
جور دیگری سخن خواهی گفت . جور دیگری رای خواهی داد . و جور دیگری سر نو شتت
را رقم خواهی زد .دولتمردان ما و مردم ما هر وقت جور دیگری ، به غیر عادت عمل
کرده اند . جور دیگری ، وبه غیر عادت نتیجه به دست آورده اند و جور دیگری شادی
و نشاط کرده اند و جور دیگری عید گر فته اند .
این بار هم عیدتان جور دیگری مبارک .
گم شدم در خاطــــــــراتت باز می جویـــــم تو را.
هست اینجا رد پایت باز می جویـــــم تو را.
بوی جوی مولیـــــــــانت هست جــــاری ماه من.
در میان رنگ و بویت باز می جویــم تورا.
خط و خالی داشتی ای ماه روی خوشـــــــــــقدم.
شرح و حالی هست اما باز می جویم تو را.
آمدی آغوش وا کردی ندیــــدم ســـــــــــــیر من.
خاطراتت هست اما باز می جویــــــم تو را.
گر چه مستم از شراب کاســــــــــه چشمت ولی.
آن خماری هست اما باز می جویــم تو را.
طره ی مویت اسیرم کــــــــــــرد و آزادت شدم.
این قفس زیباست اما باز می جویم تو را.
قامتت چون سرو و یادم هست ابروی کــــمند.
این همه کافیست اما باز می جو یم تو را.
گام هایت را صدا می کرد گـــــوش حس من .
با تمام حس زیبا باز می جویـــــــم تو را.
می دویدی چون غزالی در میان آهــــــــــوان.
رقص پایت هست اما باز می جویم تو را.
شرح گفتارت هزاران مثنوی درمثــــــنویست.
شعر هایت هست اما باز می جویم تو را.
خامه در دست تو خامی های ما را پخته کرد.
خط و خالت هست اما بازمی جو یم تو را.
چشم هایت موج دریا را تلاطــــــــم می دهد.
مو ج دریا هست اما باز می جو یـم تو را.
قرص ماهت روی ماه چهارده را تیـره کرد.
نور ماهت هست اما باز می جویــــم تو را.
چون نسیمی دوست دارم شانه برمویت زنم.
تار مویی هست اما باز می جویـــــم تو را.
گاه، لالایی صدایت می زنم ، خوابــــی ولی.
مو یه هایت هست اما باز می جویم تو را.
نیمه شب در رختخواب خالیت سر می زنم.
اشک وآهی هست اما باز می جو یم تو را.
کاسه صبرم به قدر لطف لب تر می کــند.
جرعه آبی هست اما باز می جویــــم تو را.
دیگرانم طعنه پوشم کرده اند و خاک روی.
خاک کویت هست اما باز می جویم تو را.
روشنی بخش مسیر تنگ و تاریک منــی.
کورسو یی هست اما باز می جویم تو را.
خط پایانی نمی گو یم که پایا نم تویــی.
گر چه راهی هست اما باز می جویم تو را.
آهنگی زیبا و خاطره انگیز.
http://up19.saridownload.com/az/11/Ghavami_Sargashteh%28www.SariDownload.com%29.mp3
گرچه یادت نیست.
اما
گفته بودم .
دوست دارم.
موی زیبا . روی زیبارا.
گفته بودم.
عاشق گلپونه هایم.
عطر گلپر،
بوی آویشن مرا بی تاب می سازذ.
گفته بودم
ماه را .
از مهربانی
از قشنگی
از همان بالا بلندی
دوست دارم.
***
دوست دارم من.
کمی رقصیدن و
خندیدن و
از جا پریدن را.
لمیدن
آب نوشیدن
صدای آب و
رقص باد و
آواز کبوتر را.
و دیدن های بهتر
قد کشیدن ها
رسیدن ها
و پیغام عزیزی را شنیدن ها
نمیدانم.
وشاید دل بریدن ها
و غم ها را.
***
دوست دارم
شاپرک ها را.
گل نیلو فر مرداب و دریا را.
پرستو را
وحتی
بادبادک را.
تو را هم با تمام داد و فریادت.
صدای گاه و بیگاهت.
پریدن های بی راهت.
برای
خاطرات روز های سخت تنهایی.
تماشای تو در اوقات بیکاری.
برای گفتن حرفای تکراری.
شنیدن های اجباری
برای
دل بریدن ها
رسیدن ها.
کشیدن ها .
رمیدن ها
برای نوک و دست و پای زیبایت.
تو را
ای مرغ عشق
مانده اینجا در قفس
همراه تنها یم .
تو را هم
دوست می دارم.
یاد دارم صبح یک روز قشــــــــــــــــــــنگ.
زیر چتر یاس زیبا رنگ رنــــــــــــــــــــگ.
گوشه دنج حیاط خانمـــــــــــــــــــــــــــــان.
بود زیبا روی ماهی ، میهمــــــــــــــــــان.
هوش و عقلم بیخود از چنگم پریــــــــــــد.
مثل آهویی که از دامی رهـــــــــــــــــــــید.
خواستم برخیزم اما رفته بــــــــــــــــــــود.
در اتاق روبرو بنشسته بــــــــــــــــــــــود.
بیقرارم کرد برق یک نگـــــــــــــــــــــــاه.
شام تارم روز شد از نور مـــــــــــــــــــاه.
با خودم گفتم که چون آید بــــــــــــــرون.
باز گو یم سر پنهـــــــــــــــــــــــان درون.
در خیالم لحظه ها تصویر شــــــــــــــــــد.
جمله های عاشقی تقریر شـــــــــــــــــــد.
رفتم و بر زلف خود آبـــــــــــــــــــی زدم.
زلف در هم گشته را تابـــــــــــــــــی زدم.
مست و سرشار از فراز پلـــــــــــــــه ها.
می جهیدم مثل تیر از چلـــــــــــــــــه ها.
سر خوش از دیدار شیدا می شـــــــــدم .
غنچه بودم یک به یک وا می شـــــــدم.
پیش خود می ساختم من خانـــــــــه ای.
قصر زیبا در دل ویرانـــــــــــــــــــه ای.
پیچک احساس من سر می کشــــــــــید.
عشق را تصویر دیگر می کشـــــــــــید.
می دویدم روبرویم راه بـــــــــــــــــــود.
می پریدم هر دو دستم ماه بــــــــــــود.
خواب بودم چو نکه بیدارت شـــــــــدم.
یافتم ، آگاه اسرارت شـــــــــــــــــــــدم.
آتشی افتاد جانم سوخت ، سوخـــــــت.
یک سخن گفت و دهانم دوخت،دوخت.
هر کسی مجنون لیلا می شـــــــــــــود.
عاقبت زان عشق رسوا می شــــــــود.
نفس سر کش چو نکه رسوا می شود.
چون دمل سر بسته پیدا می شــــــــود.
نیش تر باید دوای درد ریـــــــــــــــش.
تا به آرامش رسانی درد خویـــــــــش.
عشق یعنی وارهیدن سو خـــــــــــــتن.
آید آواز و دهانی دوخـــــــــــــــــــــتن.
بیستون نفس را کندن بــــــــــــــــسی.
نیست شیرینی زهر خار و خـــــــسی.
آنکه آوازت کند آواز کـــــــــــــــــــن.
در نماز عاشقی این راز کــــــــــــــن.
گر بخواهی وامق عذرا شـــــــــــوی.
همچو مجنون در پی لیلا شـــــــــوی.
خویش بشکن خاطری را شاد کــــن.
کلبه ی ویرانه ای آباد کــــــــــــــــن.
سرزمین تشنه ای را ابر بــــــــــاش.
چون به نو میدی رسیدی صبر باش.
حس و حالت را بهاری کن بریــــــز.
آب بر حلقوم خشک آبریــــــــــــــــز.
با همان دستی که بخشیدی بگــــــیر.
زانکه، بخشنده است و ما را دستگیر.
حور وش سیما و مهسا دلبــــــــری .
بی نیازت سازد از حور و پـــــــــری.