می دویدم تا برو یانم به خیش .
گندمی شاید به گندمزار خویش .
هر چه کردم ، گندمی نایافتم .
پس چو جو کشتم ، همو گردید کیش .
گر بکاری در زمینی خار را .
حاصلت ناید مگر دندان و نیش .
آن شنیدستی که در غرقاب رود .
می جهد وامانده بر هیچ و هشیش .
این نمازت گر برای خلق نیست .
پس ریا بگذار و آن تسبیح و ریش .
گرگت ار خواهد که سو دایت کند .
واگذارش تا بیابی ، قوچ و میش .
بهتر آن باشد که از خود بگذری .
تا به دست آری دعای قوم ریش .
پس نشاید ، چو نکه دنیا را نهی .
گند مت باید فرستی ، پیش پیش .
ناید از کوهی که فریادی کنی .
غیر فریادت ، نه کم آید نه بیش .
تقدیم به عزیزم آشیخ جواد نازنین
پَر کاهی چه کند پای درخت کُهنی؟
صحبت ذره نیاید به زبان و دهنی
تو خود استاد ادب هستی و اخلاق ، چنین
عیب پوشی کنی آن سان که کند پیرهنی
بی تو باران ، لاله را ، نایی نبود.
بی تو ، میدانم ، که دریایی نبود.
زندگی ، باران بودن های تو ست.
بی تو ، اما ، کاش ، دنیایی نبود.
اگر میا یی و با هم ، زخانه ها برویم .
ز خانه های شما ، خانه های ما برویم .
تنیده رنگ زمان ، خانه های زیبا را .
برای ساده شدن پیش کدخدا برویم .
چقدر خانه قبلی اتاق زیبا داشت .
از این حصار بتو نی به حجره ها برویم .
شبیه پر زدن عندلیب و پروانه .
رها به جنگل اندیشه ای جدا برویم .
به قاف اگر نرسیم ، از قبیله می پرسیم .
به قله های شرف تا دهانه ها برویم .
چو طیر پر بزنیم از شکاف صخره ی دوست .
قدم قدم به دل آشیانه ها برویم .
صدای مرد می آید ، نبرد سنگین است .
برای خسته نبا شید ، یک صدا برویم .
بیا دمشق دگر جای ماندن ما نیست .
به سمت شرق اگر شد ، به کر بلا برویم .
چقدر تند دویدیم ، تا نفس با قیست .
برای تو به ، کمی چار دست و پا برویم .
نخورده گندم اگر ، آدمی زتو با قیست .
از این بهشت شیا طین بی خدا برویم .
هنوز بوی اذان مدینه می اید .
بیا زکعبه ی بو جهل فر قه ها برویم .
بعد مدتها
سراغت آمدم حالی بپرسم
رفته بودی
از تو و ایام احوالی بپرسم
رفته بودی
بافتم چون دار قالی
روز های زندگی را
خواستم راز گل قالی بپرسم
رفته بودی
جدولی از زندگی پر کرده ام ،
یک حرف مانده
از حروف واژه ی خالی بپرسم
رفته بودی
گوشه ی ذهنم سوالی مانده
بی پاسخ هنوزم
از جوانی و کهنسالی بپرسم ،
رفته بودی
شعر من در مصرع آخر
تو را کم داشت ، گفتم
لااقل
از حضرتعالی بپرسم
رفته بودی