ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
می دویدم تا برو یانم به خیش .
گندمی شاید به گندمزار خویش .
هر چه کردم ، گندمی نایافتم .
پس چو جو کشتم ، همو گردید کیش .
گر بکاری در زمینی خار را .
حاصلت ناید مگر دندان و نیش .
آن شنیدستی که در غرقاب رود .
می جهد وامانده بر هیچ و هشیش .
این نمازت گر برای خلق نیست .
پس ریا بگذار و آن تسبیح و ریش .
گرگت ار خواهد که سو دایت کند .
واگذارش تا بیابی ، قوچ و میش .
بهتر آن باشد که از خود بگذری .
تا به دست آری دعای قوم ریش .
پس نشاید ، چو نکه دنیا را نهی .
گند مت باید فرستی ، پیش پیش .
ناید از کوهی که فریادی کنی .
غیر فریادت ، نه کم آید نه بیش .