-
بازی
جمعه 11 تیر 1395 17:58
بازی آنهمه بازی ، گمانم ، شوق یک آهنگ بود نقش هایت با دروغی روی بوم و رنگ بود نیستم یا نیستی ، یا نیست ، صرف فعل نیست کاش از بود و نبود ما کسی دلتنگ بود بودنت فرقی ندارد ، هر چه گفتم باد شد حرف هایم با تو انگاری که با یک سنگ بود من ، به دنبال سرود زندگی بودم ، ولی زندگی با بودنت گویا شبیه جنگ بود رفتنت با بودنت ، قدری...
-
فیش
چهارشنبه 9 تیر 1395 14:18
فیش فیش های دهه ی شصت همه رو به بهشت . کت و شلواری هفتاد ، چه بنهاد و چه کشت ؟ که جهنم ، نپذیرفت ز هشتادی ، زشت ز گناهی که به فیش نود خویش ، نوشت . راهی کعبه شدیم و نرسیدیم حجاز سر بر آورده یکی دیر و یکی رو به کنشت . گنه از حد که گذر کرد ، قبیحش ننمود آنکه می خورد حرامی و به اندیشه پلشت . دل احساس مرا می شکنی، خانه...
-
چگونه
چهارشنبه 9 تیر 1395 10:53
<< چگونه>> می خوام غزل بگم از تو ولی بگو که چگونه. میان اینهمه پاییز دلایی که پُرخونه. بگو میشه تو زمستون برات ترانه بخونم. درخت پوسشو کندن رو شاخه مرده جوونه. هوا خدایی که سرده کلاغه روی درخته . کسی تو پنجره با سنگ چشامو کرده نشونه. یه چند روزه که میگم برات یه چی بنویسم. بدونی تو دل من فقط تویی ، یه...
-
پیری
سهشنبه 8 تیر 1395 14:01
پیری می خورم از جیب و می جورم ز کیف می زنم صابون و می سابم به لیف روز گارم ، رو به بازی ها نشست زندگی در رزم پیری شد نظیف دخلمان اما کم آورده چه جور خرج تکلیفات و در آمد به قیف می رسد پیغام زلزالی عظیم مردِدولت گفته هست اما خفیف بچه های زندگی در شوق وصل چهره ها زیبا و دل هاشان لطیف در پی اندر ، کار و بار و ابتکار...
-
شب قدر
شنبه 5 تیر 1395 12:52
شب قدر گر امشب قدر می دانی ، به الغوث و به خلصنا خلاصم کن ز هجرانت ، به یارب ، یارب ، امشب
-
جاده
جمعه 4 تیر 1395 12:40
جاده مفهوم عجیبی است ، سفر، دیر رسیدن از جاده ی تقدیر ، به مقصد نرسیدن افسوس بزرگیست ، سفر کرده نداند بار دگرش نیست ، تمنای پریدن چون تلخ شود کام ، ز ناکامی ایام از مرگ بجز غم نتوان هیچ شنیدن با پای شکسته نتوان ، عزم سفر کرد با همنفسان ، هم قدم ، همپای دویدن اندوه به اندازه ی این درد که داند ؟ در بی خبری مزه ای از مرگ...
-
سر گذشت
جمعه 4 تیر 1395 12:23
سر گذشت ز سَر، گذشت و من اما ز خویش نالانم منم همان که ز خود هم کمی نمی دانم گذشت باید اگر در مدینه هم باشی تو را صدا بزند شیخِ قوم ، سلمانم
-
هر شب
چهارشنبه 2 تیر 1395 21:31
هر شب کسی در شعر من لیلی و مجنون می شود هرشب کسی در قامت یکدل ، پر از خون می شود ، هرشب من اما بی خیالم ، هر چه بادا باد ، اما او بدون شعر من هر گه ، چو هامون می شود ، هرشب ز دنیایم کسی آنقدر می دزد ، ز من گویا حسابی در نگاه از من ، چو قارون می شود ، هر شب بیابا نم هیا هو ئیست ، شعرم لن ترانی هاست همو بالله که با من...
-
کاش
سهشنبه 1 تیر 1395 16:29
کاش کاش می شد مهربانی را سرود اندکی از زندگانی را سرود کاش می شد رفت باغ کودکی آرزو ی نو جوانی را سرود کاش می شد عشق برگردد عقب تا غزل های جوانی را سرود عقل را باید کنی همراه دل تا پیامی آسمانی را سرود واژه های سبز را باید خرید تا کتاب همزبانی را سرود آگهی باید ز هستی و و جود تا که شعری آر مانی را سرود
-
دغل
سهشنبه 1 تیر 1395 15:37
دغل روبهان گر چه که رسوای جهانند ، ولی یار ما را که در اندیشه ی مرغی دگر است
-
یکنفر
سهشنبه 1 تیر 1395 15:36
یکنفر یکنفر هست که با بودن من می جنگد قفس تنگ مرا اوست که در می بندد یکنفر هست ، که از دور کمی پیدا نیست او همانست که بر حال دلم می خندد سال ها منتظرم تا برسم پیش دلم به همین خاطر از آن روز دلم می شنگد هر چه کردم بروم تا برسم کوچه ی دل با خبر می شود و راه مرا می بندد
-
آدم
یکشنبه 30 خرداد 1395 11:07
آدم آن چشم که پا در پی آهوی ندارد آبیست که ره بر گذر جوی ندارد لیلا چه کند دام ، بجز موی پریشان وقتی که در اندیشه اش ابروی ندارد بر گرد، که آن سوی درختان همه ، سیبند عاقل ، هو س رفتن آن سوی ندارد یار دگری خواهم از این قوم ، خدایا این دل هوس طره ی گیسوی ندارد ترسم به دروغی که ز آدم همه سوزد ابلیس ، دگر قدرت جادوی ندارد...
-
بهشت
شنبه 29 خرداد 1395 01:08
بهشت جنت آنجاست ، که دل روی به حوا ببرد نه به سیبی که تو را رانده و رسوا ببرد جنت آنجاست ، که از شوق جوان گردد عشق یوسفت را به سر زلف زلیخا ببرد
-
بی خبری
جمعه 28 خرداد 1395 05:40
بی خبری گفتم ، این شنبه نشد ، بی خبری هم خبریست کار عالم ، همه اش ، دربه دری ، دربدریست کاش ، یکشنبه نمی رفت به دیدار مسیح آنکه دردش به جهان ، بود و نبودِ پدریست هفته هایم همه دنبال تو شد ، باز ، نشد چقدر جمعه ی مفقوده ، پر از بی هنریست سده ها در پس هر سال و منم ، سرگردان حاصل عمر من اما ، همه اش ، بی ثمریست به گمانم...
-
شهر کجا می رود؟
چهارشنبه 26 خرداد 1395 13:09
شهر کجا می رود؟ کوچه به کوچه ببین ، شهر کجا می رود؟ گاه به سوی خطا ، گه به قفا می رود خانه به خانه مگر ، عشق کجا رفته باز؟ هرکه به سوی خودش ، تاک و جدا می رود رشته گسسته مگر ؟ نیست ز دلبستگی دوست مگر دوست نیست ، یار رها می رود؟ لیلی اگر مرد شد ، عشق که بی درد شد هر چه که نامش دل است ، رو به بلا می رود کعبه ز مومن...
-
منافق
یکشنبه 23 خرداد 1395 21:45
منافق دشمنی با تو ندانم چو منافق صفتان. گاه از چشم فرو ریزی و در دل بروی
-
دوست
یکشنبه 23 خرداد 1395 21:44
دوست میروم تا بوسه هایم را کنم تقدیم دوست آنکه بیش از هر که دارم دوستش ، بیشک هموست میروم تا در خودم ، پیدا کنم ، گم گشته ای جاری اندر من بسی نزدیک تر از خون و پوست
-
سر به سر
پنجشنبه 20 خرداد 1395 13:52
سر به سر هر شب اما تو بخوابم ، بنهی سر به سرم می نشینم به برت تا تو نشینی به برم باید امشب بنویسم که نیاید مهتاب که تو مهتاب هم آغوش منی تا سحرم
-
اقرار
پنجشنبه 20 خرداد 1395 13:51
اقرار چه گویم؟ چگونه؟ که رازی نباشد . شود قبله ای و نمازی نباشد ؟ جهانی پر از سوزو اندوه وهجران. شود محفلش ، نای سازی نباشد ؟ من و التماسم تو را دوست داریم. کجا دلبری هست و نازی نباشد ؟ تو را در خودم یافتم مثل بودن بُوَد کعبه اما حجازی نباشد ؟ من وچشم هایم تو را میشناسیم به اثبات حرفم نیازی نباشد . تو اما مرا آه شاید...
-
ماه 14
چهارشنبه 19 خرداد 1395 16:40
ماه 14 نیمی از عمر گذشته است ، چه زیبا شده ای! نکند ماه شب چهارده ما شده ای ؟ آسمانم چه بهاری شده امشب ، گل من از سر شب که تو چون غنچه ی گل وا شده ای!
-
رمضانست
سهشنبه 18 خرداد 1395 15:33
رمضانست اَینَ الرجبیون ؟ ، سراسر هیجان است شعبان تو در جوی من اینگونه روان است تا ماه بلندت به در آید ، چو مه نو بر بام اذان بانگ بر آید ، رمضان است گویا که موءذن خبرش نیست ، که گفتند: <<آن را که عیان است ، چه حاجت به بیان است>> از بخت بد ماست که در نوبت آخر هنگامه ی خلوت چو رسد ، ماه عیان است هر کس که تو...
-
ربنا
سهشنبه 18 خرداد 1395 15:16
ربنا ربنا افرغ علینا ، هر چه خوب ای که می بخشی ، گناهان و ذنوب روشنی بخش ، از چراغ آگهی جان ما را ، از سویدای قلوب
-
فهم آب
دوشنبه 17 خرداد 1395 13:03
فهم آب باز آذین بسته باران ، دانه های آب را بوستان فهمیده امشب معنی سیراب را وه چه زیبا گشته گل بر دامن اردیبهشت بوی خاک ، از سر ربوده ، اشتهای خواب را کاش می دیدند ، خواب آلودگان سرزمین پرنیان باد و رقص ابر و نور افشانی ،مهتاب را اشک از چشمان رُز تا می چکد بر خار غم لشکر سیلاب ، فاتح می شود ، مرداب را باز باران آمد و...
-
عزتمندی
دوشنبه 17 خرداد 1395 13:02
عزتمندی مفروشید به ارزان ، خود و خویش و وطنت که نیرزد به جهانی ، بدهی جان و تنت جامه ی خدمت و تن پوش خیانت با هم نشود جمع ، اگر زنده کنی خویشتنت
-
دین
دوشنبه 17 خرداد 1395 13:01
دین دین در ذات خودش مثل طلاست هر چه کج فهمی شود آخر بلاست دین سر مد تا به احمد واحد است این تفرق ها چه دردی آشناست مدعی گوید که دین فهم من است ادعای ما به دینداری خطاست دین تلبیس و ریا دین بلاست هر که عاقل تر ز ابلیسان رهاست دیگر اندیشی به مفهوم درست کار مطلوب و تلاشی پر بهاست آفت دین را تعصب دان عزیز هر چه می گویم...
-
کلاغ
پنجشنبه 13 خرداد 1395 20:25
کلاغ چون کلاغان ، در شکار و قار و قار مرغ جان را روبهی کرده شکار روبهان را فربهان در دم خورند آدمی میرد از این تنگی غار
-
ور به حلال یا حرام
دوشنبه 10 خرداد 1395 22:09
ور به حلال یا حرام امشب اگر چو رهگذر ، بر گذری به کوی ما هر چه که خواستی بخواه ، ور به حلال یا حرام پا ی بنه به چشم من ، گر چه به خار پاشنه هر چه که می رود ، رود ، ور به حلال یا حرام در بگشای سینه را ، تا همه ریزد م ز درد هر چه که ریختی بریز ، ور به حلال یا حرام. خال و جمال رو نما ، نیم نهان و نیم رو هر چه که سوزدم...
-
نایب الزیاره
دوشنبه 10 خرداد 1395 22:04
نایب الزیاره بیا ز خاک من و خشت خود مناره بساز از این که هست مرا باز هم دوباره بساز تو کعبه شو ، به زلالی ، تو کعبه شو به شفا مریضِ جان مرا ، نایب الزیاره بساز
-
خرمشهر
دوشنبه 3 خرداد 1395 15:29
خرمشهر دشمن این بار، هم آغوش تفنگ آمده بود خرّمت خواست نبیند که به جنگ آمده بود تو د ر آن روز چه کردی ، به جهان آرایی ؟ جان یک شهر ز عشق تو به تنگ آمده بود
-
رو به صبح
دوشنبه 3 خرداد 1395 15:29
رو به صبح غروب و دست من اینک چو کوه ، سرگردان به آسمان قسم رو به کوه ، سر ، گردان غروب اگر تو نباشی طلوع یعنی تو بیا دوباره مرا رو به صبح بر گردان