ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
فیش
فیش های دهه ی شصت همه رو به بهشت .
کت و شلواری هفتاد، چه بنهاد و چه کشت؟
که جهنم ، نپذیرفت ز هشتادی ، زشت
ز گناهی که به فیش نود خویش، نوشت .
راهی کعبه شدیم و نرسیدیم حجاز
سر بر آورده یکی دیر و یکی رو به کنشت.
گنه از حد که گذر کرد، قبیحش ننمود
آنکه می خورد حرامی و به اندیشه پلشت.
دل احساس مرا می شکنی، خانه خراب
ای که از مال یتیمان بنهی، خشت به خشت.
به غنیمت نتوان ، اینهمه اندو خت به زر
که به میراث خورند و ببرند پشت به پشت.
یادم افتاد که در جنگ ، یکی پیر زنی
می فرستاد ز انبان تهی، مشت به مشت.
چه شد آن ماه قشنگی که در آمد به شبی
زین سیاهی نتوان ، نامه به مهتاب نوشت.
نکند ، قدر که گفتند ، به اَلفی بد هند
شد نصیب حضراتی که ندارند گذشت.
ریسمانیست ، که بر گردن گاوی بنهند
که ز محدوده ی خود ، بیش نخواهد از دشت.
مصرع آخر بیتم ، همه اش ، طا غو تیست
"هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت. "