یک اشاره کافی بود.
گم شدن درون مه.
پا به پا دویدن ها.
زیر آ سمون ده.
من برای خندیدن.
تو برای رقصیدن.
زیر چرخش دستان.
بو سه ها ز لب چیدن.
سال نو مبارک باد.
دختر عروسک ها.
با گرفتن عیدی.
پر شدند ، قلک ها.
خنده های فصل گرم.
در شب زمستانی.
لذت شکفتن ها.
زیر چتر بارانی.
شاخه گل مریم.
می رسد ز بستا ن ها.
نو شدن چه آسان است.
در دی و زمستا ن ها.
می شود بهاری شد.
زیر برف و یخبندان.
غنچه های لب واکن.
با سپیدی دندان.
سیب چیدن آسان است.
زیر شا خه پر بار.
حا صل بیا بانها .
سنگر یزه است و خار.
تو
میوزی
آسیاب دلم ، چرخ می زند.
چه
آرد های محبت
که سهم نان منست.
به
سوی من بفرست
مثل باد
لبخندی
که
بی تنفس تو
مرگ میهمان منست
قلم به دست می آیم ، تفنگ لازم نیست .
به گفت و گو بنشینیم ، جنگ لازم نیست .
برای فهم حقیقت ، کتاب هم کافیست
برای دیدن خورشید ، سنگ لازم نیست .
اگر به قاعده ها احترام بگذاریم
در این جدال مبارک به ، انگ لازم نیست .
تمام معجزه ام را بخوان و کافر باش
که در طریقت عشاق ، ننگ لازم نیست
چو طوطیان خوش الحان ، به شاخسار نشین
به مر غزار و گلستان ، پلنگ لازم نیست
به پای عقل بیا ، زین عبور سخت و رفیع
به چابکی گذریم ، پای لنگ لازم نیست
عبور از این همه ساحر ، عصای مو سی راست
به جنگ ساحر افکار ، خدنگ لازم نیست
چو صیقلی شود ، افکار زنگ خورده ی ما
دگر برای تجلی ، به رنگ ، لازم نیست
بیا در این شب تاریک ، دیده دریا کن
برای دیدن مَه ، چشم تنگ لازم نیست
آمد برون زخانه که مسجد ادا کند.
با جان خود معا مله ای با خدا کند.
آن مرد پیش تر دو سه باری شهید بود.
می خواست تا نماز شهادت به پا کند.
می آمد از سر شو قی ، چو مرغ حق.
تا بنده را به بندگیش آ شنا کند.
تکبیر هم نتوانست خواب را.
از چشم خواب زده ی شب رها کند.
دریا بلند و موج بلند و علی (ع) بلند.
مرداب مانده بود که باید چه ها کند.
خون می چکید و دست علی بسته بر سرش.
دستی که بر سر هر کس دوا کند.
والله رستگاری ما را رقم زند.
هر کس عمل به خاطر نفس و هوا کند.
در رختخواب خون همه در اضطراب و او.
خواهد که رحم بر شقی بینوا کند.
می آمد از کعبه و احرام بسته بود.
می رفت تا ز مروه دنیا صفا کند.
چون روزه دار بود، نمازش تمام شد.
نذرش ادا نمود ، که دفع بلا کند.
93/4/2