قاب عکس
یه صدا میاد
میگن
یه کسی پیدا شده
یکی که ، قدش بلنده
شبیه بابا شده .
***
توی پادری
کنار هشتی حیا طمون
حالا
ولوله به پا شده و
غو غا شده .
***
پسرک تو بغل
مش ننه ، جا شده
واقعا
صحنه
صحنه ی زیبا شده
موندم
او نیکه میگن ، یه روزی رفته
گم شده
چطوری پیدا شده .
***
من
گیج صدا ها می شم و
یکدفه در وا شده
اون گم شده که شبیه بابا شده
پا هاش تو اتاق واشده
هی
هری دلم می ریزه
میگن
سر او مدن
تو کو چه
واسه دید نش چه دعوا شده .
***
القصه
ننم
شکو فه هاش وا شده
چادر به کمر بسته
شنیدم که میگن
چراغ خونه
حالا زیبا شده
چشم وا می کنم .
کنج اتاق
مهمو نی بر پا شده
وای
نوبت بابا شده
انگاری تمام بو سه ها
برای
دست و صورت حضرت آقا شده
کی گم شده ؟
چی گم شده ؟
دست و پا مو گم کردم و
موندم
اگه در واشه
اونی که شبیه بابا شده
تو اتاق من
یکدفعه پیدا شه
باید
چی بگم
چه جوری ؟
تا به خوبی از سرم واشه و
و...
***
می بینم
در اتاق واشده
دو تا پا
که اونام
شبیه پاهای بابا شده
با من
تو اتاق خاطراتم
تک و تنها شده
انگاری اتاق پر شده
پیچیده
صدا
صدای بابا شده
حالا
یکباره می بینم
توی تا قچه
قاب عکس خاطراتم
توی دستای پسر جا شده
این قصه
معما شده
هاه هاه ، نکنه !
نکنه اون که
میگن
شبیه بابا شده...
از حال می رم و
تو بغلش
جا می شم و
نمی فهمم
چه جوری
خاطره هام یکدفعه پیدا شده
خیس عرق
از خواب خدا ، پا می شم و
هر چی که دیدم
برا فردا می شه .
***
باز توی اتاق
زندگی پیدا می شه
می بینم
منم که حالا ، تنها شده
در وا شده
توی هشتی حیاط
سکوت
پیدا شده
چشمای پدر محو تماشا شده
انگشت اشارش
میگه
دخترم بیا
لاله ی خو شبختی ما
واشده
غنچه ی حیاطمون
ببین ،
چه زیبا شده !
گورانیم
www.gooraniam.blogsky.com
بهار تویی
بهار تویی گر چه من چو پاییزم .
تنت سلامت اگر مثل برگ می ریزم .
بمان دو باره میایم سراغ شاخه ی تو .
شبیه جام شرابی که از تو لبریزم .
به شب ز موی تو گفتم ، سپید شد ز خجالت .
ببین چه کرده سیاهی ، به رنگ زلف خیالت .
چو ماه نو بدر آیی در آسمان کمندت .
شکسته روزه ی عابد ، چو دیده ماه جمالت .
نان تازه
دیریست که در خانه ی ما نان تری نیست .
از آتش و گرمای تنورم ، خبری نیست .
دیریست نخوردیم غذا یک شکم سیر .
رنگ رُخمان فصل جوانی شده چون پیر
کسی از من نمی پرسد .
چرا اینگونه تنهایم .
چرا اینگونه دلتنگ
رسید نهای فردایم .
یکی از من نمی پرسد .
از این راهی که من رفتم .
پس یک عمر رفتن ها
چرا بازم من اینجایم .
هنوزم مانده این راه و
من و پاهای دیروزم .
سراب زندگی جاریست .
ولی من فکر دریایم .
غروبی سخت دلگیر و
چراغی نیست پیش رو .
من سر گشته ی تنها
چرا گمگشته پیدایم .
یکی میمیرد از سرما
یکی میمیرد از گرما .
نمی میرد چرا حسرت ؟
چه می خواهد ز رویایم .
کسی شاید نمی داند
کجایم می برد دنیا .
شکسته پای تقدیرم .
اسیر دست ، پاهایم