ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در سوگ منا
ومن یخرج زبیت و خانه ی دل.
و منهم آمنین و هاجر از گل .
کبو تر های عا شق پر کشیدند .
که دیده اینچنین ، مجنون عاقل .
ای شمع راز من و تو ، دو تا یکیست .
این بیصدا ز جدایی ، صدای کیست .
جانت در آتش است و صدایی نمی زنی .
اشکی که می چکد زنگاهت برای چیست .
رازی که در درون تو فریاد می زند .
گو ید برای زندگی از جان توان گریست .
بر گرد شمع ما همه شادند و شاهدند .
ساغر شکسته گردد و ساقی خراب زیست .
ما لو طیان به شمع جمال تو زنده ایم .
ما را در این معا مله اصلا " قرار نیست .
آن سبزه زار را که چیدند بهار بود .
آن ساقه های نرم ، نحیف و نزار بود .
وقتی که دست های غضب ، چنگ می زدند .
فریاد غنچه های جوان بی شمار بود .
یکبار هم به خستگی من صدا بزن .
پهلو شکسته را به نیش و لب و دست و پا بزن .
وقتی جدا شدیم ، نگاهم جدا نشد .
یک تیر دیگری به نگاهم جدا بزن .
دنیای عا طفه ها زنگ خورده است .
رفتی سراغ کو چه ما زنگ را بزن .
از سیل ، جز به خرابی گمان مدار .
چون غرق می شوی منشین ، دست و پا بزن .
دارم دلی که رنگ ندارد ، درنگ کن .
هر جا که زخم تو خورده ، دوا بزن .
لبریز عشق می شوم از آفتاب تو .
یک پنجره که رو به جنوب تو وا کنم .
با ذره ذره های خودم رقص می کنم .
تا در شعاع عشق تو خود را فدا کنم .
دیدم به سیب من هوس بو سه کرده ای .
دستان لطف را بگشا ، تا رها کنم .
پاییز دور کر سی تو پر سه می زنم .
با آش شلغمی که تو پختی ، چه ها کنم .