ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شبیه موج می آیی و ، پا پس می کشی تا ، کی؟
نمک بر زخم می ریزی ، غمم را می چِشی ، تا کی؟
چه عیدی تو ؟ میان اینهمه ، بر گوسفند من
هوای شوق داری و مرا هم می کُشی ، تا کی؟
شبیه غنچه ، لب وا می کنم ، هر صبح دیدارت
دهان بگشای ، مرغ آرزو ها ، خامُشی ، تا کی؟
در این عصری که عمر ازنیمه های آسمان رفته
غروبی پیش رو داریم ، آخر سر کشی ، تا کی؟
ز آغازی که می دانیم ، قرار ماست برگردیم
به کوهم ، باد احساست ، غرور و رانشی ، تا کی؟
نهال هم بیاراییم ، جهان جای درنگی نیست
که جز این بر درخت خویش ، دود و آتشی ، تا کی؟
کودتا کردی و مرداد به پایان آمد
باز نیش سخن سرد زمستان آمد
کاشکی گرمی دستان مصدق هم بود
آن زمانی که نگاهت چو رضاخان آمد
حواس گریه ام امشب ،
فراموشی نمی گیرد.
خیال با تو بودن ، آه ،
خاموشی نمی گیرد
دل از اندیشه ات
تا صبح فردا پیرمی گردد
خیالم در نبودت
در قفس زنجیر می گردد
من و دیوار می مانیم و
تخت بی تو خوابیده
و چشمانی که یخ کرده ،
ولی بی تو نخوابیده
تو اما مثل شب بو
در اتاق دیگران ، خوابی
و یا در آسمانی بی تفاوت ،
همچو مهتابی
چه دنیای است ،
دنیای جدایی ها و تنهایی
تو ای رفته زمن ،
می دانمت دیگرنمی آیی