ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بِنویس ، از دل باران زده ، حالا بِنِویس .
بوی نم خورده ی احساسی ما را بنویس.
خلوتی کن ، ز خیابان شلوغت ، خبری
زنده تر از خبر کهنه ی فردا بنویس.
آب را با روشی دیگر و تقطیع جدید
با دو آوای بلند لب دریا ، بنویس.
درس بابای کمان گشته ، باران زده را
با دلی سوخته در خلوت و تنها ، بنویس.
بوی نان را که شنیدی به خط نستعلیق
مثل صاحبدل مجنون شده ، زیبا بنویس.
انقلابی شو و بنویس به دیوار خیال
شغل ، مسکن ، همه را با هم و یکجا بنویس.
اسب با داس و کشاورز ، عجب اسمایی
می شناسی اگر امروز ، به فردا بنویس.
یاد دارا و ندارا ، اگرم افتادی
از عروسک شده اش ، قیمت و اینها ، بنویس.
حسنک گاو ندارد ، حسن ما را باش
صحبت ساده ی دل را ، به معما بنویس.
تخم مرغ وطنی ، با ننه کوکب ، مرده است
تخمه ی ژاپنی و چینی اعلا ، بنویس.
پای تصمیم خودت باش ، اگر یادت نیست
به جریمه دو سه خط با دل کبری بنویس.
دم عید است و گرانی و نداری و شرف
از نجومی شدن قیمت کالا ، بنویس.
باز باران زده ، بر دشت و دمن ، گیلان را
شعر نو را به همان شیوه ی نیما بنویس.
مثل عباس یمینی ، وطنت را به غرور
با تعاریف قشنگ ، ساده و زیبا بنویس.
باز نوروز و تکالیف شب عید ، ولش
روز آخر همه را با ننه ، بابا ، بنویس
مابقی را به تو و خاطره ات می سپُرَم
هر چه آمد به نظر چون شب یلدا ، بنویس.
نان ندارد به خدا ، شاعر مردم بودن
از عدالت به زبان و دل مو لا ، بنویس.
هر کسی گفت برو کشک خودت را بسّاب
تو بساب و غم مردم به تمنا ، بنویس.