ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
باورم هست ، زمستان تو طو لانی نیست.
برف هایت ، خبر آورد که ویرانی نیست.
بر تن لخت من و شاخ درخت ، دگران.
پو ششی گر متر از برف زمستانی نیست.
بوی گل می دهد این سوز و گداز دم صبح.
به سحر گفت ستاره که پشیمانی نیست.
دانه ماست که در خاک تو یخ کرده دمی.
چون بهار تو بیاید که پر یشانی نیست.
در بیابان تو گر سوز زمستان افتد.
هیچ در سوز تو ام ، بی سر و سامانی نیست.
اول عشق همین برف و یخ سنگین است.
گل یخ حا صل اندیشه ی زندانی نیست.
با زمستان تو در فکر بهار دگرم.
همه دانند که غیر از تو گلستانی نیست.
زندگی فصل به فصلش همه از دفتر تو ست.
اول سطر تو را خواندم و پا یانی نیست.
<<کز صدای سخن عشق ندیدم خو شتر >>
این صدائیست که در نای نیستانی نیست.