ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
باران
دیشب از دور که راهی شده بودی ، باران
بر دل و دیده ، پناهی شده بودی ، باران
و قت خوابم تو پر از زمزمه بودی ، گویا
مثل یک شعر شفاهی شده بودی ، باران
بعد یک روز ، پر از تشنگی و راز و نیاز
پاسخ حسرت و آهی شده بودی ، باران
بالش عقل ، مرا تا به پریشانی ، برد
بر سر عشق ، کلاهی شده بودی ، باران
چشم های من و شب محو تماشای تو بود
که در آن لحظه چو ماهی شده بودی ، باران.
لشگر غم ترکید آن دم باریدن شوق
و قت شادی چو سپاهی شده بودی ، باران
دلم از غصه ی شب پیش تو بیدار نشست
دشمن هر چه سیاهی شده بودی ، باران