ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
آهویت
تو آهو یت
چه کرده ؟
با دلم
ایدوست.
شکارش می شوم
هر جا که می بینم خرامانی.
تو آهو یت
مگر از بر که می جوشد .
که من
اینگونه سیرابم
در این فصل بیابانی.
تو آهویت
مگر
پشت نگاهش را نمی بیند
که من
افتاده ام
در گو شه ی تاریک و زندانی.
تو آهویت
چه دارد
هر چه خوردم
باز هم پر شد .
تمام قحطیم در لحظه ی ، دیدار پنهانی.
تو آهویت
دوید و
من نگاهم را فرستادم
نشد .
تا آمدم
او رفته بود از خط پایانی .
تو آهو یت
عجب مو یی
عجب رویی
عجب بو یی
بگو اهل کجایی؟
اهل شیرازی ، خراسانی !