گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

گورانیم

نوشته های ادبی و شاعرانه ،کلیه نو شته ها مر بوط به نگارنده است و از هیچ منبعی بر داشته نشده است و حقوق معنوی آن برای نگارنده محفو ظ می باشد .استفاده از متون با ذکر منبع و نام نو یسنده بلا مانع می باشد .

ساده بیا

             ساده بیا

و قتی  همه  چیز  بهم  می آیند

تو در غروب هم

خورشیدت  طلوع می کند 

و قتی  فلسفه  مرد

عر فان  خوابید

عقل  مست  شد

دل  را 

میهمانش  کن


به مو سیقی 

به شاهد

و شراب

چه غروبی  خواهد بود

در طلوع همه  چیز

که مثل  آدمها  خواهد  بود

عین تو

 عین من

عین  همه

که هیچ کس  مثل  هیچکس  نیست.

جز خو دش .


تو هم  خودت  را  بیاور

دینت را

آرمانت را

احساست را

قضاوتت را

تنفرت را

تعلقت را

تاریخت را

تحلیلت را

بگذار

پای فردا.


امشب دروغ نیست

دروغ را

فردا با نانش  می خوریم.

تهی بیا

آدم باش

حوا

برهنه هبوط کن

در سرزمین بی تاریخ

بی فلسفه

بی دین

و گمان و اندیشه.


به زمین بیا

با گندمی که خورده ای

یا سیبی

هویت

هنوز تو یی

بی اندام و پیراهن اضافه

ترکه ی آدم باش

حوا دیگر

سیبی بهشتی نیست

یا

گندم

باورش کن.

عشق تو ست.

انسانی در تا

و همتایی تو


امروزغروب که می شود

گو یا

قرار است همه چیز بهم بیاید

شعر در قواره ی مو سیقی

طرب در حوالی شراب

شاهد در آغوش آرزو

و معصو میت

در حوالی احساس

و حرام

هنوز دستورش نیامده است .


و ادب را بگذار

بر آیین پیشین

راست

کردار

رفتار

گفتار

باش

امشب در خودت طلوع کن

بی حضور قانون

ملکوت

به سجده ی انتخاب تو

تعریف می شود

و

شیطان در انکار

امشب تو .

پررو


                    پر رو


ز سر ما ، چون سرم مویی ندارد

کَنَد هر دم  ، ز ابرو های من ، مو


تو گو یی هر که کَل شد روزگاران

ز پر رویی فروشد ، موی و گیسو


الهی گر ندادی  مو، به جایش

حواله کن  برایم  ، اندکی ، رو


حکایت را شنیدی ، مو ش پر رو

رهش بستند ،به دم می بست جارو


سَرِ ،  ما را  ز سر ما چاره ای هست

خدایا  ، چاره ای   از  دست    پُر رو !

کو تاهیهای من 13


             گناه تو نبود


آمدی دیده  گشودی  و  گناه  تو نبود

از  بتان  غمزه  ربودی  و  گناه  تو نبود


کارخور شید نمودی  و فرو غت  که نشست

جمله  مبهوت   نمودی  و  گناه  تو   نبود

غروب


                           غروب


چقدر سرخ شدی ، یا غروب دلتنگیست

چو دف زنان ، به کدامین غزل ، هما هنگیست


تنور آتشت امروز گرم شادی بود

هوای شهر هنوزم ، هوای یکرنگیست


دلم گرفته زدنیا چه خوش خط و خالست

به گاه مر حمتش ، مار وحشی و زنگیست


هوای بوم تو دارم  ، که خط خطی نشود

به آبرنگ سپارم که ، نقش  ، بی رنگیست .


چرا ز مو بدان و مغان ، هیچکس نمی پرسد

سیاه چشم تو در چله گاه فر هنگیست

کو تاهیهای من12


     زین اندیشه


ابرو گشوده ای ،  کمان  بگذار  و  کمین کن .

قصد  شکار  داری  اگر  ، آن  نه  این  کن


صحرای عشق جز  برهو  ت و سراب   نیست

اسبی  بیا فرین   و در  اندیشه  زین  کن