ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
از کو چه های کوفه یتیمی چراغ را گم کرد.
از داغ لاله بود که درد فراغ را گم کرد .
وقتی غروب در شفق آلوده شد به خون .
خشکیده بود درختان و باغ را گم کرد .
***
از فراغت امشب ای آرام جانم گوش کن .
یا چراغم باش یا شمع مرا خاموش کن .
***
باز هم پیراهن یوسف دریدی باوفا.
باز از دکان دنیا نان جویدی با وفا .
عاریت دادیم دندانی که روزی وا نهی .
کهنه بودند آنکه جای نو خریدی با وفا.
***
مرا با بوسه دعوت کن ، ببین جانم به لب آمد .
از این آتش رهایم کن ، نمی بینی که تب آمد .
غروبم کرده چشمانت ، در این صبح خیال انگیز .
هنوز م محو خورشیدم ، نفهمیدم که شب آمد .
***
بینداز این تبر ، از جان من خون در نمی آید .
عقیمش کرده ام ، فرزندی از مادر نمی زاید .
از این افسانه تا افسانه دیگر نمی دانم .
ولی عمر سیا هی بیش و کم ، آخر نمی پاید .
***
خوش به حال من که پشت پنجره ،
باز می بینم درخت و باغ را .
آسمان چون پشم حلاجی شده .
نمنم باران و رقص زاغ را .
خوش به حال من هنوزم عاشقم .
تا بهار تو دوباره گل کند .
خوش به حال من که داده زندگی .
لحظه تکرار حسی داغ را .