ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
وقتی قرار شد که در آب سر کنی .
باید که سر بگذاری و تر کنی .
دیدی که شهر یکسره اموات می شود .
حق حیات تو ست که ترک پدر کنی .
جای درنگ نیست ، مسا فر که می شوی .
با گاری زمانه از آنجا سفر کنی .
ما هی که می شوی هوس آب می کنی .
خوبست ز کو سه ی دریا حذر کنی .
دیوار جهل پنجره ها را شکسته است .
این خانه لازم است که شق القمر کنی .
بشکن حریم عاقل و بر باد ده ادب .
وقتی قرار شد که چو دیوانه سر کنی .
آدم که نیستی ، چه تفاوت که کیستی ؟
اسطوره باش که بر بت اثر کنی .