ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
اسطوره های زند گیم را حجر مکن .
این همرهان کو دکیم را به در مکن .
من معنیم به همین چند واژه است .
این واژه های مرا بی اثر مکن .
تکرار واژه های مقدس ، خلاصه اند .
وقتی چراغ عا طفه سرخ است ، گذر مکن .
من هم مقیدم که برایت دو تا شوم ..
این احترام دو سو را هدر مکن .
این آشیان که بنا کرده ایم ما .
گر مش نمی کنی تو زیر و زبر مکن .
با ریشه های درخت هو یتم .
خواهم صبور باشی و قطع شجر مکن .
بگذشته ام ز هزاران هوای دل .
با خواهشی که نمودم ، خطر مکن .
هر چند کینه های گذشته رفیق تو ست .
با این نگاه تو بر من نظر مکن .
ایام رفته خاطره هایش عذاب بود .
این چند روز عمر بدان سان به در مکن .
تنها برای من اثری از گذشته اوست .
این تک درخت پیر مرا بی اثر مکن .