ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
تا من بیایم از تو بگو یم ، تو رفته ای .
از حس من گذشته قریب دو هفته ای.
این فا صله برای هزاران دلیل بد .
کافیست ، آنچه که باید نگفته ای.
اما بیا که فا صله ها را رها کنیم . خود را برای فا صله ها مان فدا کنیم.
تا من بیا یم و تو بیا یی ، چه ، می شود.
وقتی گذ شته نیست ، گذ شتن که می شود.
نو تر بیا ، که واژ ه ی من ، تازه مشتریست.
با عشق تازه ، کهنه فروشی نمی شود.
هر جا شکستنی است برای یکی شدن. یا بشکنیم یا که یکی را صدا کنیم.
تا من بیایم و قمرت مشتری شود.
پروین عشق ما بری از جن و پری شود.
شاید بهار نو بت ما را صدا کند.
لختی برای عا شقی و دلبری شود.