ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سر چشمه ی آبشار شعرم شده ای
پاییز ترین قرار شعرم شده ای
در فصل زمستان شدنم مثل گلی
پابند من و بهار شعرم شده ای
این قَدَر ناز نکن ، ناز نکن ، ناز نکن
با من سوخته دل ، صحبت پرواز نکن
سعدی و حافظ دلسوخته اینجاست ، بیا
هوس شعر و غزل ، باده ی شیراز نکن
از کدام آیه بخوانم که خدایم تو شوی
از که پرسم ، چه کنم تا که برایم تو شوی
به سر آیم تو بگو ، تا بسر آید غم من
یا شوم خانه به دوشت ، که سرایم تو شوی
چنان تنهای تنهایم ، که دریا هم نمی فهمد
صدای قایق بشکسته ام را روز توفانی
چنان در غربتم اینجا ، که در چشم عبوری ها
کسی می پرسد از نامم ، کسی هم از مسلمانی
مثل هر سوختنی سوخت دل شهر اما
زیر آوار غمش ، آه نیامد ، آن شب
بی صدا بود ، صدایی که در آتش می سوخت
سیه آلوده شب و ماه نیامد آن شب