ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
مرثیه ای برای یک پایان
روزی که غزلت را می خوانند
چقدر دل تنگ قافیه های تو می شوند
مردم !
دیروز غزلی خوانده شد
حزین
با مطلعی از مردم
چه سوز ناک بود ، این نامهربانی
در مهر . 94
در نبود تو
غسالخانه هم می گریست .
با همه !
آن مرد ، را همه ی گورانیها در گرو هشان
اضافه کرده بودند
قبلا.
دیروز که لفت داد
آن آهنگر
نجار ها بیشتر جار می زدند.
آن شیخ صال اااااااااااحی بود.
دست به جیب.
پای به کار .
مردی که
نه آهنگر بود.
نه نجار .
نه سلطان.
نه بالا محله ای
نه پایین محله.
بل
نجیب و یک گورانی
طالقانی ااااااااااااااااا نژاد
او می گفت : ترک دره یک دانشگاه است .
اگر فهم کنارش باشد.
آش دوغ سادگی را بر ..... هر تکلف ترجیح میداد
او را نسا لات
با جویبارش.
جوردشت با در مانگاهش.
جیردشت با پل.
و مسجد ها با وحدتش
می شنا ختند .
مدال کلوان را
بیش از دانشنامه دانشگاهش دوست می داشت .
راست و محکم بود
آن معلم
در درس زندگی.
کبیر در مقابل متکبر و
فقیر در برابر مردم.
منبرش با
بسم الله الودود
من شر الا نسان المغضوب المردود آغاز
و با درد مردم
پایان می پذیرفت .
آن حجه اااااااااااااااابر مردم بود .
دیروزمردی لفت داد
که همه او را قبلا " اَ دش کرده بودند
مردی
که هرگز دنبال لفت و لیس نبود .
یک گورانی به تمام معنا
بی هیچ کو چه و پس کو چه ای
او
یک باغ کو چه آلبا لو بود
گاهی در ناران دشت
گاهی در آلو بن
گاهی کشی باغ و ...
چه خوب
حضوری و مجازی
همه غزلش را تکرار می کردند
با مطلع
یک گورانی پاک اندیش و مسوول.
یادش بخیر!