عدد ها یک به یک خو بند ، اما .
میان اینهمه سیزده به در شد .
نمی دانم چه افتاده است ما را ؟
که تنها سیزده ، زیر و زبر شد .
اگر آغاز اعداد از یکی بود .
دو تا یی ها عزیز و خو بتر شد .
سه هم گاهی به منفی می گراید .
مگر نشنیده ای سه بی اثر شد .
چهار ما به گاه چارده خوش .
گهی زیبنده علم و هنر شد .
میان مفردات ما فقط پنج .
تمیز دیده ی اهل نظر شد .
کمال ملک و مال و عقل و رای است .
اگر در واژه ها ها شش تا ثمر شد .
اگر هر هفته را پایان خوبیست .
بدان تا هفته ی دیگر دو سر شد .
میان هشتی ما هشت ماه است .
فقط یک ماه هشتم چون قمر شد .
برای مادران نه ماه رنج است .
ولی محصول آن قند و شکر شد .
به ده چون می رسی قدر کمالی .
تمام راه نیم آن سپر شد .
برای ما که اهل آفتابیم .
به اینجا چون رسی فکر دگر شد .
خلاصه نقطه پایان همین جاست .
دو باره خواهد آمد چون سحر شد .
ولی من سیزده را دوست دارم .
نمیدانم چرا از بد بتر شد .
بیا تصویر ذهن خود عوض کن .
تماشا کن چرا سیزده به در شد .
تمام خوبی ایام یک سو .
ولی امروز ما روزی دگر شد .
بیا تا قدر همدیگر بدانیم .
که تا هر روز ما سیزده بدر شد .
باور نمی کنی که چقدر خسته ام ولی .
بازم هنوز تو را به تما شا گزیده ام .
آن شعر های بی سرو ته ، وزن و قد نداشت .
بیت تو را به سجع و مقفا گرفته ام .
این شهر و سو سه هایش تمام نیست .
چون قبله ای تو را به تما شا گر فته ام .
این بار دست های مرا پر کن از دعا .
بهر وضو آب ز دریا گر فته ام .
مادرم نان می پخت
به دست
پدرم نان می خورد
به رنج
ما همه نان تحمل خوردیم .
پدران ما هم
در تنوری که بر افراخته از آتش جان
نان گندم می خوردند .
نان گندم
با پو ست .
من نمیدانم
نان گندم کم بود
یا که بابا نبود
که پسر های پدر
نانشان آجر شد .
نان شهری که بدنیا آمد .
بوی ما شین می داد .
نان ها ماشینی .
آدما ما شینی .
آخرین پیچ زمستان است و باران است ، بیا .
شاخ توت کو چه عریان است و گریان است ، بیا .
چتر عشقی را که در پستو ست در دستت بگیر .
عا شقی اینجا پر یشان است و نالان است ، بیا .
باز این پنجره بارانی شد .
شاهد ریزش تو فانی شد .
کو چه خاطره دلتنگ تو بود .
ذهن در گیر پر یشانی شد .
روز ها چون به شمارش افتاد .
حاصلش رنج و پشیمانی شد .
پای آهوی جوانی لنگید .
تیر غیب آمد و قر بانی شد .
عمر در سفره عاقل خو ش بود .
مثل یک لحظه مهما نی شد .
صحبت از حس قشنگ گل بود .
گفت آزادی و زندانی شد .
آرما نشهر تفا هم لرزید .
چون سرابی همه ویرانی شد .
کاش می شد که بهاری تر بود .
لحظه هایی که زمستانی شد .